حیات خلوت کروکدیل سوم

وبلاگی که همیشه درمورد همه چی میشه توش نوشت اما جدیدا هدفدار

حیات خلوت کروکدیل سوم

وبلاگی که همیشه درمورد همه چی میشه توش نوشت اما جدیدا هدفدار

خدانگهدارت باشه دوستم

 

همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی

 که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد

 دگران روند و آیند تو همچنان که هستی

سلام سلام سلام

به همهء دوستای گلم

حال و احوالتون چطوره؟ ایشالله همیشه راضی باشید و در پناه خدا.

شاید تعجب کردین که بعد از این همه وقت از کجا پیدام شد و چرا؟

راستش اومدم خداحافظی البته نه برای همیشه

اصلا اومدم سلام کنم تا ابد

دلم شلوغ پلوغ شده بود گفتم امام رضا کاش منو میطلبیدی

نمی دونم چه جوری شد که جور شد بریم مشهد

جای همتون خالی نباشه!

خلاصه دارم میرم هم مشهد هم کلا از این وبلاگ.

تعجب نکنید (بیشتر منظورم به ظریفه و محدثه و معصومه و انسیه است.)

میدونم به هیشکی نگفتم.

مااینیم دیگه !!!!!!!

تازگیا یه کم سکرت شدم ! به هرحال.

ازم نپرسید چرا چون یه قراریه بین من و خدا.

واسه همتون دعا میکنم.واسه سلامتیتون عاقبت بخیریتون ادامه تحصیلتون ازدواجتون سلامتی پدرمادراتون واسهء دلاتون که همیشه صادق و یک رنگ باشه واسه دوستاتون که هیچ وقت بهشون بی وفایی نکنید واسه اینکه خدا هیچ وقت فراموشتون نکنه وشما هم اونو....

خلاصه هر چی دعا بلد باشم میگم.

التماس دعا هم دارم .

تا میخوام برای خودم دعا کنم میبینم که هر چی خواستم از خدا خیلی بیشتر و بهترشو بهم داده و به تمام آرزوهام رسیدم حالا وقتشه که برای دیگران دعاکنم اما با این همه هرآدمی پشت پرتگاه گناه ایستاده و اگه ریسمان خدا کمکش نکنه ممکنه سقوط کنه پس برای دوستتون دعا کنید خیلی زیاد.

منتظر دیدارتون هستم شاید هم به همین زودیا کی می دونه زندگی هزار تا چرخ داره!

البته اگه هم تو این دنیا هم دیگه رو ندیدیم امیدوارم به بهترین شکل اون دنیا هم دیگرو ببینیم و با هم بریم بهشت.

مسافرت رو دوست دارم

البته آدم چه بخواد چه نخواد مسافره!

مگه چه اشکالی داره سفر؟

سفر شستشوئه!

باید همیشگی باشه.

از ظلمت به نور

از نفرت به مهر

از گناه به ثواب

از دشمنی به دوستی.

ای کاش همه باور میکردیم که سفر بهترین راهه!

من سفر رو دوست دارم حتی اگه هیچ کس همراهم نباشه

خدا هست اون صمیمی ترین و باوفاترین دوستمه.

هیچ وقت رفیق تر و همراه تر از اون ندیدم

زندگی ما آدما اینجوریه تنها به دنیا می آییم...

و بدون اینکه خیلی وقتا بفهمیم تنها زندگی میکنیم.

و تنها از دنیا میریم.

حالا کی تنها نیست؟ اون که با خداست

اشتباه نشه نمیخوام درس اخلاق بدما

میخواستم حرف دلمو بی شیله پیله بگم. همین!

این حرفا تو دنیای واقعی گفتنش سخته .

به ریا و نفاق و این جور اراجیف متهمت میکنن.

ولی خوب خیالی نیست ما که همه جور تهمتی شنیدیم اینم روش.

دلم پره نه؟

هه هه هه...!

آره از شما چه پنهون خیلی.

اما میخوام صبر کنم

صبر کردنو دوس دارم...باهاش حس قدرت میکنم.

 

بگذریم دیگه وقت رفتنه

پس

سلام تا ابد و در پناه دوست

زهرای تو

اکسیر محبت

شعرای فارسی زبان عشق را اکسیر نامیده اند.

کیمیاگران معتقد بودند که در عالم ماده ای وجود دارد به نام اکسیر یا کیمیا که می تواند ماده ای را به ماده دیگری تبدیل کند و قرن ها به دنبال آن می گشتند. شعرا این اصطلاح را استخدام کردند و گفتند آن اکسیر واقعی که نیروی تبدیل دارد عشق و محبت است. زیرا عشق است که می تواند قلب ماهیت کند. عشق مطلقا اکسیر است و خاصیت کیمیا دارد یعنی فلزی را به فلز دیگر تبدیل می کند.مردم هم فلزات مختلفی هستند.

جاذبه و دافعه علی(ع)

استاد شهید مطهری

ظریفه

میلاد نور مبارک ...


لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة لمن کان یرجو الله والیوم الاخر و ذکرالله کثیرا- احزاب ۲۰
رسول خدا می فرمایند:
پنج چیز است که جز در مومن واقعی جمع نمی شود و خداوند به سبب آنها بهشت را بر او واجب می گرداند: «النور فی القلب٬ والفقه فی الاسلام و الورع فی الدین و المودة فی الناس و حسن السمت فی الوجوه» (نورانیت در قلب٬دانش و فهم اسلام٬ پارسایی در دین٬ محبوبیت در میان مردم٬ و سیمای اهل خیر داشتن)

میلاد پیامبر نور و روشنایی٬رسول رحمت٬‌منادی عشق و ایثار و جاودانگی و رئس مذهب تشیع امام جعفر صادق (ع) بر همه ی مسلمانان مبارکباد ... باشد که پیرو راستینش باشیم.

سلام به همه ی دوستای عزیزم
جداْ برای تاخیر توی آپ کردن باید هر سه تامون رو ببخشید. من یه کم گرفتار بودم اما نه در این حد که نتونم آپش کنم ...

اول از همه می خواهم در مورد یه چیزی بنویسم شاید بشه اسمش رو گذاشت قدردانی ... اما اسمش مهم نیست فقط و فقط می نویسم که حداقل گوشه ای از دینم رو ادا کرده باشم ...
چند روز گذشته اگه نبودند دوستان خوبم٬ نمی دونم چطوری سپری می شد ...
من که حتی ۲۴ ساعت در چنین محیطی دووم نمیارم چطوری سه روز رو اونجا گذروندم! مطمئنم فقط و فقط یه دلیل داره ... همون عزیزانی که عین سه روز رو کنارم بودند ... همون عزیزانی که هر روز با من در تماس بودند ... همون عزیزانی که سعی می کردند نگرانیشون رو پشت خنده هاشون پنهان کنند ...
و من لمس کردم که در بهترین شرایط زندگی٬ اگر دوست و همراهی نداشته باشی٬‌ همیشه در کفر می مانی!(کفر به خدا منظورم نیست)

باور کنید نمی دونم چطوری باید تشکر کنم  از اونهایی که بودند و البته عذر خواهی از بعضی عزیزان که شاید انتظار داشتند من بهشون خبر رو زودتر می دادم (یا اصلاْ‌خیر می دادم)! اما حقیقتاْ‌ دلم نمی خواستم آزرده تون کنم ... محیط اونجا به اندازه ی کافی کسالت بار هست
ممنونم از همه ...
از آنی٬ انسیه٬‌حدیث٬ زهرا٬ عطیه٬غزاله٬‌متین٬مریم٬ معصومه٬‌نجمه و ... (خوبه حروف الفبا بود وگرنه من چه جوری می خواستم این همه لطف رو به ترتیب کنم!)
برای تشکر قسمتی از نوشته های لیلی تقدیم شما ...

لیلی زیر درخت انار نشست.درخت انار عاشق شد،گل داد،سرخ سرخ. گل ها انار شد، داغ داغ.
هر اناری هزار تا انار داشت. دانه ها عاشق بودند، دانه ها توی انار جا نمی شدند. انار کوچک بود. دانه ها ترکیدند. انار ترک برداشت
.
خون انار روی دست لیلی چکید. لیلی انار ترک خورده را از شاخه چید. مجنون به لیلی اش رسید
.
خدا گفت: راز رسیدن فقط همین بود. کافی است انار دلت ترک بخورد.

و لیلی نام تمام دختران ایران زمین است!

پ.ن.۱. کسی می دونه گل زرد یعنی چی؟! راستی معصومه همه اش براش یه سوال ایجاد شده بود٬‌چرا با اینکه شریط همه ی گلها حتی جنسشون و ... یکی بود چرا یکیش پژمرده نشد؟!
پ.ن.۲. کتاب روی ماه خداوند رو ببوس نوشته ی مصطفی مستور رو به همه پیشنهاد نمی کنم بخونند٬‌ فقط مشتاقم یه نفر بخونه٬ آشنایی که ماههاست غریبه شده! دیروز وقتی قسمت اخر کتاب رو خوندم ... نمی دونم بتونی پیداش کنی یا نه.