حیات خلوت کروکدیل سوم

وبلاگی که همیشه درمورد همه چی میشه توش نوشت اما جدیدا هدفدار

حیات خلوت کروکدیل سوم

وبلاگی که همیشه درمورد همه چی میشه توش نوشت اما جدیدا هدفدار

تولدی دوباره


چرخش واژگانش رااز دیروز نیاز، تا فردای نیایش می بوسم.

 

وضویم هوس .هوسی که از زلال ترین آب ها پاک تراست.

 
ملودی هوس چنان آرایشم کرده که تا همیشه گرمم.

ترانه مکث ، ممنوع
!

چرک تنهایی تا کران هفت آسمان غرق شد . 

گوهرش میخانه وار لمسم می کند . به محراب آغوشش می روم.

حقیقت با من است پس هفدهمرتبه زمزمه می کنم :"عاشقت نیستم !!" 
           

این کششی است فراتراز عشق ؛ آهی عمیق

ازقعر هستی ؛ تبسمی زیباتر از نور و اشکی داغ تر از

شرم چشمانم را باز کردم.

* * *
 
آری ! من متولد شدم . خدایا ! از وسعت بی قراری
 
رهایم ساختی ؛چقدر بخشنده ای
!.

سرشار از مهر! چقدر بی توقعی !اکنون چنان سرمستم
 
که نمی دانم چگونه شروع کنم ...؟
!


 
رویا

عشق و ازدواج

شاگردی از استادش پرسید:" عشق چست؟"

استاد در جواب گفت:"به گندم زار برو و پر خوشه

 ترین شاخه را بیاور. اما در هنگام عبور از گندم زار،

 به یاد داشته باش که نمی توانی به عقب برگردی

 تا خوشه ای بچینی!"

شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی

برگشت. استاد پرسید: "چه آوردی؟"

شاگرد با حسرت جواب داد: "هیچ! هر چه جلو

میرفتم، خوشه های پر پشت تر میدیدم و به امید

پیدا کردن پرپشت ترین، تا انتهای گندم زار رفتم ."

استاد گفت: "عشق یعنی همین!" شاگرد پرسید:

"پس ازدواج چیست؟"

استاد به سخن آمد که:" به جنگل برو و بلندترین
 
درخت را بیاور. اما به یاد داشته باش که باز هم

نمی توانی به عقب برگردی!"

شاگرد رفت و پس از مدت کوتاهی با درختی

برگشت. استاد پرسید که شاگرد را چه شد و او در
 
جواب گفت: "به جنگل رفتم و اولین درخت بلندی را

 که دیدم، انتخاب کردم. ترسیدم که اگر جلو بروم،

باز هم دست خالی برگردم."

استاد باز گفت: "ازدواج هم یعنی همین!!"

رویا

روزی جبران از دوست خود باربارا یانگ می پرسد:

اگر تو را وادار کنند که همه ی کلمات موجود در

حافظه ات را به جز هفت کلمه را فراموش کنی 

کدام کلمات را نگه خواهی داشت؟

باربارا در جواب جبران فقط  پنج کلمه ی (
خدا .

عشق . زیبایی . زمین . بخشش )
را عنوان

می کند و از جبران می خواهد تا دو کلمه ی دیگر را

 بگوید.جبران دو کلمه ی (من و تو) را انتخاب

 می کند . سپس می گوید: این هفت کلمه ارزش

ماندن را در حافظه دارند:

خدا عشق زیبایی زمین بخشش من و تو

رویا

زندگی

اول سلام دوم ببخشید طول کشید و اما سوم    اسکندر مقدونی قبل از حمله به جایی چند تن از ماموران خود را برای جاسوسی می فرستاد.روزی مامورانش خبر آوردند که چیز عجیبی در این شهر وجود دارد و ان اینست که در قبرستان روی سنگ قبر ها فقط سنین ۱ تا ۱۰ سال نوشته شده.حتما مردم این شهر اب حیات پیدا کرده اند.اسگندر مقدونی قبل از حمله به شهر بزرگان ان شهر را دعوت کرد و از انان علت را پرسید. بزرگان گفتند ما اب حیات پیدا نکردیم بلکه روی سنگ قبر ها سال هایی از عمر را می نویسیم که انسان واقعا ادم باشد ومثل یک انسان زندگی کند.                     کروکدیل نازنازی