حیات خلوت کروکدیل سوم

وبلاگی که همیشه درمورد همه چی میشه توش نوشت اما جدیدا هدفدار

حیات خلوت کروکدیل سوم

وبلاگی که همیشه درمورد همه چی میشه توش نوشت اما جدیدا هدفدار

دعای حوا

 magnify

 

دعای حوا

 

چهل سال بعد
این دعا و آرزوی منه که با هم از این دنیا بریم -آرزویی که هیچ وقت از بین نمی ره و تا همیشه تو قلب هر زنی که همسرشو دوست داره باقی می مونه.
آرزویی که تا ابد به اسم منه.به اسم حوا!
اما اگه باید یکی از ما زودتر بره دعا می کنم که اون من باشم.
زندگی بدون اون دیگه معنی نداره و نمی شه تحملش کرد. این دعا هم تا نسل من باقیه جاودانیه و از زبون تموم اونا که همسرشونو دوست دارن تکرار می شه. من اولین همسر دنیام و تا آخرین همسر دنیا دوباره تکرار می شه.

پس از حوا...

آدم: هرجا که او بود بهشت بود!

خاطرات آدم و حوا
مارک تواین

ظریفه

آدم و حوا

 ادم و حوا

آدم به جرم خوردن گندم با حوا شد رانده از بهشت اما چه غم حوا خودش بهشت است. عمران صلاحی
بعد از این همه سال فهمیدم که اون اوایل در مورد حوا اشتباه می کردم زندگی کردن بیرون از بهشت اما با اون خیلی بهتر از زندگی کردن تو بهشت اما بدون اونه!!
اولش فکر می کردم خیلی حرف می زنه اما الان اگه اون صدا ساکت بشه و از زندگیم بره حسابی غمگین میشم.چقدر شیرین بود اندوهی که ما رو به هم نزدیک کرد و پاکی قلب و لطافت روح حوا رو به من نشون داد.
خاطرات آدم و حوا
مارک تواین

ظریفه

روز معلم مبارک ...

 


امروز روز معلم ه!‌ ناخودآگاه یاد قدیم قدیما افتادم... یاد اون موقع ها که دبستان بودیم ... تمام عشقمون روز معلم این بود که اون سرود ؛آموزگار من،‌تنها تو یار من...؛ رو بخونیم! تخم مرغهایی که تووش رو خالی می کردیم و تا پر از کاغذ رنگی بکنیم ،‌ بزنیم به یه سقف بالا سر معلممون تا کاغذ رنگیهاش بریزه روی سرش!‌... یادمه تازه برف شادی اومده بود... چقدر برف شادی روی سر یه معلم بدبخت خالی می کردیم آخر سر همه سرفه می کردند و چشمهاشون می خارید! اگه یه معلم رو خیلی دوست داشتی یواشکی براش یه گل رز سر راه مدرسه میخریدی و بهش میدادی...گل رز قرمز!... اون موقع ها یه معلم میشد همه ی زندگیت... همراز و همدمت... هنوز هم بعد از اینهمه سال وقتی بهت میگه پیشی بی چشم و رو می خوای بپری بغلش و ماچش کنی... هنوز هم به خودت میگی اگه نبود جای خالیش رو باهیچ مهره ای نمی تونستی پر کنی...

حالا سالها و سالها گذشته... تو بزرگ شدی و خودت تلاش کردی که بشی یه معلم!‌نه در حد اون! آخه تو اصلاْ‌ در حد و اندازه ی اون نیستی... تو حتی نتونستی از پس ۱۱-۱۲ تا بچه بر بیای! و تو زمین خوردی! تو فهمیدی معلم بودن یعنی گذشتن از خیلی چیزا... یه جورایی یعنی فنا... و نفس تو، درک نمی کرد،‌نمی پذیرفت،‌فنا شدن برای آدمهایی رو که شاید هیچ نقشی توی زندگی تو نداشتند ...

و تو  فهمیدی که معلمی کار انبیاست... بی اغراق!

پ.ن. برای خیلی ها تکراریه... ببخشید!

عشق از دیدگاه ویل دورانت , ...

 عشق از دیدگاه ویل دورانت , ...

همه باید بمیرند تنها چیزی که مرگ را می راند عشق است.عشق از روی گورستان ها می جهد و با تولد و تناسل بر گودال مرگ پل میبندد.
آنجا که انسان مرارت از دست دادن خیالات شیرین را حس می کند عشق بسی کوتاه دیده می شود ولی در دورنمای مردمی جاودان می نماید و بالاخره قسمتی از ما را از انحطاط نجات می دهد و زندگی ما را در نیرو و جوانی کودکان ما تجدید می کند!
ثروت خستگی آور است و عقل و حکمت نور ضعیف سردی است که با دلداری خارج از حد بیان دل ها را گرم می کند.
ا
ین گرمی در عاشقی بیشتر از معشوقی است.

نیچه: تاکنون بی آلایش تر از این سخنی نشنیده ام.در عشق راستین این روح است که بدن را فرا می گیرد.
افلاطون فیلسوف عشق گفته است: هر که را دست عشق نسوده است راهش در ظلمات است.


لذات فلسفه ویل دورانت

ظریفه