حیات خلوت کروکدیل سوم

وبلاگی که همیشه درمورد همه چی میشه توش نوشت اما جدیدا هدفدار

حیات خلوت کروکدیل سوم

وبلاگی که همیشه درمورد همه چی میشه توش نوشت اما جدیدا هدفدار

اردیبهشت

از کودکی هر سال
این روزها را در انتظارت نشستم
بی صبرانه
و بی قرار
پس این اردیبهشت کی می آید
امسال هم
صدائی در گوشم خواند
اردیبهشت نزدیک است
نه ، صدا نبود ،
آن عطر دل انگیز
که مرا به آمدنت نوید داد
بوی خوش بهشت بود
که انتظار هر ساله مرا تفسیر می کرد
و تلوتلوی مستانه عقل
که حاصل یک دم بوئیدنت بود
و شهر را ببین که شور و نشاطی روح نواز بر آن حاکم شده
از وقتی که آمدی

ای
بهار نارنج

بیشتر با ما بمان ! مهمان سرزمین بهشت .
 
 
(با عرض شرمندگی از یه جا کپیش کردم....ایشالله در اولین فرصت براتون می نویسم...البته اگه این ظریفه به جای چت کردن یه کم به وبلاگ برسه من با این مشکلات رو به رو نمی شدم...براش دعا کنید که به راه راست هدایت بشه)
 
رویا

به مشکلات بخند!!!!

سلام به همه ی دوستای گلم، خوبای نازنین که همیشه منتظر نظرات خوبشون هستم....

 

 

راستش چند ساعت پیش با یه دوستی داشتم صحبت می کردم....ازم پرسید عید خوب بود؟ بهش گفتم خیلی بهم بد گذشت و ارجاعش(!) دادم به وبلاگم.....وقتی خوندش گفت چرا بهت بد گذشت؟ من هم که اصلا دوست نداشتم در مورد عید صحبت کنم گفتم ولش کن بیا به مشکلات بخندیم.....ولی اون دوستم یه چیز دیگه گفت. گفت در وحله ی اول آدم باید سعی کن برای خودش مشکل ایجاد نکنه ، بعدش به اونایی که از دستش خارجه بخنده!....

 

از اون موقع دارم به این حرفها فکر می کنم....عید رو خوب نگذرونده بودم و الآن هم اصلا شروع یه سال جدید را ندارم.... امروز که بارون میومد طرفهای 7 بود، "شدم تنها تو این خونه دلم میگیره باز بونه...." گوش میدادم کم مونده بود برم زیر اتوبوس. اصلا حواسم نبود به دور و اطراف..... داشتم فکر می کردم به وقایعی که باید رخ میداد و نداد...اونایی که باید رخ نمی داد و پشت هم رخ میداد....اینکه چقدر تحملم کم شده! تا یه چیزی میشه عصبانی میشم و چون می خواهم بقیه رو اذیت نکنم میرم یه گوشه دور از بقیه تا از خودم فرار کنم.........یهویی صدای یه بوق وحشتناک را شنیدم و.... فکر کنم راننده اش می خواست بیاد پایین و منو بزنه!!! اما کی جرات می کنه منو بزنه؟!

 

می خواهم سعی کنم که از کنار این اتفاقات راحت تر بگذرم....به خودم کمتر فشار بیارم و کمتر باعث تلقین انرژی منفی به اطرافیانم بشم!!!

 

یعنی این تصمیم عملیه؟؟؟؟؟

خودم هم نمی دونم!!!!!!!!

 

 

یه کتاب توی عید خوندم که خیلی باعث آرامشم می شد اسمش "یک عاشقانه ی آرام" بود....زیبا بود!عالی بود! و بهم درسهای زیادی داد.....

-         عشق یک عکس یادگاری نیست ؛ و یک مزاح 6 ماهه یا یک ساله نیست. واقعیت عشق در بقای آن است حقیقت عشق در عمق آن؛ و این هر دو در اراده ی انسانی است که می خواهد رفعت زندگی را به زندگی بازگرداند. خیلی ها هدفشان از طرح مسئله ی عشق ، رسیدن است. وقتی هدف اینقدر نزدیک باشد— گرچه کمی هم دور به نظر می رسد—  بعد از زمانی که برق آسا میگذرد، دیگر نمی دانند چه باید بکنند . قصد بی حرمتی به هم را ندارند . بی حرمتی فرزند کهنگی است، فرزند تکرار. این را باید می دانستند که رسیدن، پله ی اول مناره یی است که بر اوج آن، اذان عاشقانه می گویند. برنامه ای برای بعد از وصل . برنامه ای برای تداوم بخشیدن به وصل. از وصل ممکن و آسان تن به وصل دشوار و خطیر روح. برنامه ای برای سد بندی قاهرانه در برابر خاطره شدن. برنامه ای برای ابد. برای آن سوی مرگ. برای بقای مطلق ، برای بی زمانی عشق....

 

-          عشق ، قیام پایدار انسانهای مقتدر است در برابر ابتذال . با این وجود ، عشق یک کالای مصرفی است نه پس انداز کردنی.

 

 

       رویا

مگه عنوان هم میخواد؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!

آسمون هم دلش گرفته....وقتی از پنجره بیرون رو نگاه می کنم دلم میگیره...نمی دونم چرا رنگ آسمون زرد شده.....عین آدمای مریض!با یه بغض  ......کم کم داره صدای نم نم بارون هم میاد......آسمون بالاخره سبک شد!

 

 

سلام دوستای گلم. امیدوارم این 13-14 روزه براتون خوب گذشته باشه...برای من که خیلی مزخرف و بی خود بود....نمی دونم بچه هامون از چیه تعطیلات خوششون میاد که این هفته رو هم تعطیل کردن!!!!!!

 

 

هفته ی اول که مثلا رفتیم شمال....جاتون خالی چه شمالی بود...هفته ی دوم یا می رفتیم مهمونی یا مهمون میومد خونمون. 2 روز هم در رفتم، رفتم خونه ی یکی از دوستام که با مامانش اینا چون درس داشت نرفته بود مسافرت!!!!اون هم که هر ساعت دوست پسرش زنگ میزد و حال این دوست ما رو میگرفت، دوباره چند دقیقه بعدش زنگ میزد می گفت منظوری نداشته!!!!

 

این هفته هم که دیگه ته عشق و حال بود!!!!!! خیلی این 7-8 روز خوش گذشته بود که این 3-4 روز دیگه عید رو کامل کرد!!!!

 

امروز با یکی از بچه ها حرف میزدم گفت از حالا به این فکرم سال دیگه عید رو یه جا برم دست کسی بهم نرسه.....خودش می گفت حالم از این عید بهم خورده!!!!!!!!!باز جای شکرش باقیه که یکی احساس ما رو داشت......

 

 

 

آخیش یه کم آسمون رنگش عوض شد...داشتم کم کم دیوونه میشدم...وقتی آسمون ابری میشه و حال و هوای قبل از بارون رو داره کلافه میشم.....

 

 

داشتم از مزایای عید و تعطیلات بهتون میگفتم!!!!....

 

 

................

(اینجاش رو ظریفه گفت حذف کن چون مسائل خصوصیه!!!!!!!!!!!!!من هم دختر حرف گوش کن. حذفش کردم!)

 

 

این هم سیزده به در بود که این طوری در شد!!!

 

دیگه هم حال و حوصله ندارم

 

حق نگهدارتون!

رویا

 

.....

 

 سلام به دوستای گلم. تبریک مجدد سال نو و....

 راستش اصلا حس آپ کردن نبود.....معلوم نیست ظریفه جونم هم کجا رفته که پیداش نیست! این متن پایین عینا از روی یه وبلاگ که پارسال باز کردم و سر یه هفته بستمش کپی کردم.....

ایشالله از شرمندگیتون در میام.

شاد باشید و پر انرژی

 

  رویا

« شیوه ای عجیب از تسامح و گذشت!

گاهی دوست دارم که دیگران مرا فریب دهند و به  من ستم روا دارند، تا بخندم

 بر اندیشه کسانی که میپندارند من نمیدانم که آنها مرا فریب داده اند و به من ستم روا داشته اند. »

 

سلام دوستان خوبم؛

حالتون خوبه؟ داشتم کتاب میخوندم یه جمله زیبا دیدم. اینقدر قشنگ که حیفم اومد شما اونو نخونید.

 

"عقل همچون اسفنجی است و قلب همچون جویبار.

آیا شگفت آور نیست که اکثر ما مکیدن رو بر جاری شدن ترجیح میدهیم؟"