حیات خلوت کروکدیل سوم

وبلاگی که همیشه درمورد همه چی میشه توش نوشت اما جدیدا هدفدار

حیات خلوت کروکدیل سوم

وبلاگی که همیشه درمورد همه چی میشه توش نوشت اما جدیدا هدفدار

قضاوت

 
قضاوت magnify

یک زن جوان در سالن فرودگاه منتظر پروازش بود ...

چون هنوز چند ساعت به پروازش باقی مانده بود، تصمیم گرفت برای گذراندن وقت کتابی خریداری کرد. او یک بسته بیسکوئیت نیز خرید.

او بر روی یک صندلی دسته دار نشست و در آرامش شروع به خواندن کتاب کرد.

در کنار او یک بسته بیسکوئیت بود و مردی در کنارش نشسته بود و داشت روزنامه می خواند.

وقتی که او نخستین بیسکوئیت را به دهان گذاشت، متوجه شد که مرد هم یک بیسکوئیت برداشت و خورد. او خیلی عصبانی شد ولی چیزی نگفت :

پیش خود فکر کرد : "بهتر است ناراحت نشوم. شاید اشتباه کرده باشد"

ولی این ماجرا تکرار شد. هر بار که او یک بیسکوئیت بر می داشت، آن مرد هم همین کار را می کرد. این کار او را حسابی عصبانی کرده بود ولی نمی خواست واکنش نشان دهد.

وقتی که تنها یک بیسکوئیت باقی مانده بود، پیش خود فکر کرد: "حالا ببینیم این مرد بی ادب چکار خواهد کرد؟"

مرد آخرین بیسکوئیت را نصف کرد و نصفش را خورد.

این دیگه خیلی پرروئی می خواست! او حسابی عصبانی شده بود.

در این هنگام بلند گوی فرودگاه اعلام کرد که زمان سوار شدن به هواپیماست. آن زن کتابش را بست، چیزهایش را جمع و جور کرد و با نگاهی تندی که به مرد انداخت از آنجا دور شد وبه سمت دروازه اعلام شده رفت.

وقتی داخل هواپیما روی صندلی اش نشست، دستش را داخل ساکش کرد تا عینکش را داخل ساک قرار دهد و ناگهان با کمال تعجب دید که جعبه بیسکوئیتش آنجاست، باز نشده و دست نخورده است.

خیلی شرمنده شد!! از خودش بدش آمد ... یادش رفته بود که بیسکوئیتی که خریده بود را درسا کش جا گذاشته بود.

آن مرد بیسکوئیت هایش را با او تقسیم کرده بود، بدون آن که عصبانی و بر آشفته شده باشد ...

در صورتی که خودش آن موقع که فکر می کرد آن مرد دارد از بیسکوئیت هایش می خورد خیلی عصبانی شده بود. و متاسفانه دیگر زمانی برای توضیح رفتارش و یا معذرت خواهی نبود.

- چهار چیز است که نمی توان آن ها را بازگرداند ...

سنگ ... پس از رها کردن!

حرف ... پس از گفتن!

موقعیت ... پس از پایان یافتن!

و زمان ... پس از گذشتن!

ظریفه

من ازین به بعد ماهی یه بار اپ می کنم!!!

نظرات 15 + ارسال نظر
محدثه یکشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:34 ب.ظ

اولندش بی خود ماهی یه بار آپ می کنی
دومدش خیلی جالب بود...مثل خیلی از ماهاست! زود قضاوت می کنیم و بعد شرمنده میشیم من خودم که ته این اشتباه هام!
راستی خوش اومدی!
عالی بود خانمی

مرسی عزیز دلم

دوست جون دوشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:33 ق.ظ

۵ چیز است که نمی توان آنها را بازگرداند...
...
دوستان خوب ...پس از «از دست دادن آنها»
خیلی قشنگ بود ظریفه جون!!!

منظورت از دوست خوب منم دیگه؟

متین دوشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:08 ب.ظ http://mmatin.blogfa.com

عجب داستانی بودااااااا aaaaaaaaa

حاجی سه‌شنبه 8 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 02:12 ق.ظ http://www.abdeto.blogfa.com

f

سلام
واقعا خرسند شدم از آشناییتون
وب زیبایی دارید امیدوارم بتونیم همگی مطالبی رو بنویسیم
که بتونه کمک کنه به مردم و روشن کنه مطالبی رو که باید.
امیدوارم تمامی فرزندان واقعی روح الله تمام توان خود رو برای روشن کردن واقعیات و از بین بردن
کارشکنیها انجام بدند. و ما هم قطره ای ناچیز باشیم در این دریای بیکران.
پیروز موفق و سربلند باشید اجرکم عند الله


ارشاد سه‌شنبه 8 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 05:25 ب.ظ http://Ashena.sub.ir

سلام.
خلی وبلاگ خوبی داری!
راستش یه خواهش داشتم.
یه خواهش داشتم. اگه ممکنه در مورد خودت بگو. مثلا اینکه چه رشته ایی میخونی!
ممنون. موفق باشی.خدانگهدار

دوست جونت سه‌شنبه 8 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 07:39 ب.ظ

دقت کردی دیوار دانشکده چه قدر با تو تفاهم داره:-)

جواد چهارشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:07 ق.ظ http://www.javad14.blogfa.com

سلام . مدت ها بود که وبلاگتون رو ندیده بودم.
شهادت حضرت فاطمه زهرا رو تسلیت میگم.
موفق باشید...

خود من چهارشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 07:32 ب.ظ http://khode--man.persianblog.com

تولد کروکدیل ها خرداده آیا ؟!

نه

نگین پنج‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:38 ق.ظ

خیلی مطلبت قشنگ بود.
موفق باشی

بنیامین پنج‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:54 ق.ظ

سلام داستانت عالی بود آفرین من ۱۵ سالمه سایت دارم اصلا
هم از وبلاگ گردی خوشم نمیاد اما شد که وبلاگ تورو دیدم
باور نمی کنی اولین بار که دارم واسه وبلاگ نظر میدم چون داستانت جالب بود. اگر در کامپیوتر اینترنت ساخت سایت هر چی خواستی ما در خدمتیم
ایمیل بزن کاری داشتی:Benyamin_gh86@yahoo.com

محمد والا پنج‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:01 ب.ظ

بعضی ها وقتی نزدیک تولدشون میشه دیگه چیزی نمی نویسن!!

محدثه جمعه 11 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 08:16 ب.ظ

ای ول همه یادشونه من تولدمه!‌خیلی باحالین ...هنوز تا تولدم مونده!میام می نویسم!;-)

محدثه یکشنبه 13 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 04:20 ب.ظ

ظریفه کتابش جداْ ناز بود ...مرسی

مهران دوشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:45 ق.ظ http://pof.blogsky.com

این که تکراری بود که :(

نگین دوشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:34 ب.ظ

چرا دیگه مطلبت را عوض نمیکنی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد