حیات خلوت کروکدیل سوم

وبلاگی که همیشه درمورد همه چی میشه توش نوشت اما جدیدا هدفدار

حیات خلوت کروکدیل سوم

وبلاگی که همیشه درمورد همه چی میشه توش نوشت اما جدیدا هدفدار

حال و گذشته!!!!!!

.
غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود
.

یه روز مادر شنل قرمزی رو به دخترش کرد و گفت
:

عزیزم چند روزه مادر بزرگت مبایلش و جواب نمیده .
 هرچی SMS هم براش میزنم

باز جواب نمیده . online هم نشده چند روزه . نگرانشم
.

چندتا پیتزا بخر با یه اکانت ماهانه براش ببر . ببین حالش چطوره
.

شنل قرمزی گفت : مامی امروز نمیتونم
.

قراره با پسر شجاع و دوست دخترش خانوم کوچولو و خرس


مهربون بریم دیزین اسکی
.

مادرش گفت : یا با زبون خوش میری . یا میدمت دست داداشت


گوریل انگوری لهت کنه
.

شنل قرمزی گفت : حیف که بهشت زیر پاتونه . باشه میرم
.

فقظ خاستین برین بهشت کفش پاشنه بلند نپوشین
.

مادرش گفت : زود برگرد . قراره خانواده دکتر ارنست بیان
.
می خوان ازت خاستگاری کنن واسه پسرشون
.
شنل قرمزی گفت : من که گفتم از این پسر لوس دکتر خوشم نمیاد
.

یا رابین هود یا هیچ کس . فقط اون و می خوام
.

شنل قرمزی با پژوی ۲۰۶ آلبالوئی که تازه خریده از خونه خارج


میشه
.

بین راه حنا دختری در مزرعه رو میبینه
.

شنل‌: حنا کجا میری ؟؟؟


حنا : وقت آرایشگاه دارم . امشب یوگی و دوستان پارتی دعوتم

کردن
.

شنل : ای نا کس حالا تنها میپری دیگه
!!

حنا : تو پارتی قبلی که بچه های مدرسه آلپ گرفته بودن امل بازی در


آوردی
.

بهت گفتن شب بمون گفتی مامانم نگران میشه . بچه ها شاکی شدن


دعوتت نکردن
.

شنل : حتما اون دختره ایکبری سیندرلا هم هست ؟؟؟


حنا : آره با لوک خوشانس میان
.

شنل : برو دختره
............ ......... ......... ......... ....

(
به علت به کار بردن الفاظ رکیک غیر قابل پخش بود
)

شنل قرمزی یه تک آف میکنه و به راهش ادامه میده
.
پشت چراغ قرمز چشمش به نل می خوره
!!!!!

ماشینا جلوش نگه میداشتن اما به توافق نمی رسیدن و می رفتن
.

میره جلو سوارش میکنه
.

شنل : تو که دختر خوبی بودی نل
!!!!!

نل : ای خواهر . دست رو دلم نذار که خونه
.
با اون مرتیکه ...... راه افتادیم دنبال ننه فلان فلان شدمون
.
شنل : اون که هاج زنبور عسل بود
.
نل : حالا گیر نده . وسط راه بابا بزرگمون چشمش خورد به مادر


پرین رفت گرفتش
.
این دختره پرین هم با ما نساخت ما رو از خونه انداختن بیرون
.
زندگی هم که خرج داره . نمیشه گشنه موند
.
شنل قرمزی : نگاه کن اون رابین هود نیست ؟؟؟؟ کیف اون زن رو


قاپید
.
نل : آره خودشه . مگه خبر نداشتی ؟ چند ساله زده تو کاره کیف


قاپی
.
جان کوچولو و بقیه بچه ها هم قالپاق و ضبط بلند میکنن
.
شنل قرمزی : عجب
!!!!!!!!!!!! !!
نل : اون دوتا رو هم ببین پت و مت هستن . سر چها راه دارن شیشه


ماشین پاک می کنن .
دخترک کبریت فروش هم چهار راه پائینی داره آدامس میفروشه
.
شنل قرمزی : چرا بچه ها به این حال و روز افتادن ‌؟؟؟؟

نل : به خودت نگاه نکن . مادرت رفت زن آقای پتیول شد .
بچه مایه دار شدی . بقیه همه بد بخت شدن
.
بچه های این دوره و زمونه نمی فهمن کارتون چیه
.
شخصیتهای محبوبشون شدن دیجیمون ها دیگه با حنا و نل و یوگی


و ....
خانواده دکتر ارنست حال نمی کنن
.
ما هم مجبوریم واسه گذران زندگی این کارا رو بکنیم
اخه این چه زندگی شده
 
ظریفه
نظرات 17 + ارسال نظر
لیلای قاصدک دوشنبه 8 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 08:33 ق.ظ http://ghasedak-gharib.blogfa.com

سلام
مطلب بامزه ای بود..ادم یاد بچگیش می افته چه روزهای قشنگی بود...البته نباید بچه های امروزی رو محکوم کنید خوب هرکس بنا به موقعیتش با بعضی چیزا حال می کنه اینا مال زمان بچگی ما بود قرار نیست که بچه های این دوره هم با همینا حال کنن ...نه؟
شاد باشین.

محکوم نکردم فقط تفاوت ها رو بیان کردم ولی کارتونای زمان ما خیلی باحال تر و زیباتر بودن!!!!!

محمد شیخانی دوشنبه 8 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 12:01 ب.ظ http://learnpc.blogfa.com

سلام
خسته نباشید
خیلی وقت بود که اینجا نیامده بودم اما این اولین فرصتی بود که پیدا کردم و گفتم به دوستان قدیمی یه سری بزنم .
در هر حال خواستم بگم که : من به یاد دوستان قدیمی هستم و هیچ وقت اونها را فراموش نمی کنم و اینکه امیدوارم در هر کجا که هستید شاد و موفق و پیروز باشید

غزاله دوشنبه 8 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 04:32 ب.ظ http://gha1984.persianblog.com

سلام
خوبین؟
بابا من در هجوم اینهمه کارتون مدرن و پست مدرن سرگیجه گرفتم.یکی به من بگه اگه یه روز مادر بزرگ بشم چه جوری میتونم با نوه هام ارتباط کلامی برقرار کنم؟؟

زهرا سه‌شنبه 9 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 08:16 ق.ظ

سلام ظریفه جان. آخه این مطالب مستهجن و غیر اخلاقی چه ربطی به کارتن داره عزیزم.

غیر مستقیم یه ربطایی داره!!!!!
منظورم تفاوت نسل ها و سلیقه ها بود عزیزم!!!!۱

ساحل کوچولو سه‌شنبه 9 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 10:45 ق.ظ http://www.ghamm.mihanblog.com

سلام
خوبین؟(رویا،ظریفه.زهرا)
خیلی قشنگ بود خیلی...
راستی از رویا جونم چه خبر؟دلم براش تنگ شده.
تا بعد...

سلام.مرسی
خوبن.مرسی که جویای حالی عزیزم

محمد حسین سه‌شنبه 9 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 02:01 ب.ظ http://lezate-asheghi.blogfa.com/

سلام آبجی جون ن ن ن ن ن
شاید دیگ داداش محمد رو نشناسی . ولی آبجی ظریفه خیی دلم برات تنگ شده بود . خواستم یه ذره باهات صحبت کنم . آخه دارم از ایران میرم . شاید برای چند سالی بر نگردم .
امیدوارم هرجا هستی موفق باشی
قربانت
دادا محمد

موفق باشی داداش کوچولو

قطره سه‌شنبه 9 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 04:06 ب.ظ http://ghatreghatre61.persianblog.com

خیلی خیلی خیلی قشنگ بود. من که خیلی خوشم اومد. واقعا یادش به خیر.....

قطره سه‌شنبه 9 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 04:07 ب.ظ http://ghatreghatre61.persianblog.com

راستی ظزیفه جون؛ چه خبر از رویا؟؟ نگرانش شدم شدید...

حالش خوبه خدارو شکر

رویا سه‌شنبه 9 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 08:57 ب.ظ

سلام اول از همه به دو تا دوستای خوبم زهرا و ظریفه ی گلم
بعدشم به همه یدوستای خو بخوب خوبم
دل من هم برای شما تنگ شده
از هفته ی آخر ماه رمضون یه کم حال ندار بودم (هنوز هم ادامه داره) ....بعدشم ماشالله این دو تا خانوم خانوما اینجا رو ترکوندن!
بعدشم چون نمی خواهم فوق بخونم(!) گفتم بذار فعلاْ‌که تا امتحان مونده این دوتا آپ کنن که اون آخرا فقط خودم بیام;-)
ببخشید که نمیام سر بزنم به شما
اما بدونید که به یادتون هستم
موفق باشید همگی
دوستتون دارم
دعام کنید

رویا سه‌شنبه 9 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 09:08 ب.ظ

اصل قضیه یادم رفت...برای پست نظر بذارم
آقا این ظریفه هرچی رو برای بقیه میل میزنه میاد میذاره اینجا...خوب اون بچه بی مغز بی کله....راست میگه دیگه (خنده)
قبلاْ‌خونده بودم
زبانها خیلی فرق کرده
همین الآنش من و ملیکا حرف هم رو نمی فهمیمم...چه برسه وقتی بچه های خودمون یا نوه های خودمون باشند!!!
من میگم باید با این پیشرفت بریم جلو البته اصالت بعضی چیزا رو نباید از دست بدهیم
و نباید فرموش کنیم فرشته های زندگیمون با تکنولوژی تغییر نمی کنن!!!
شاد باشی گلم

مهدی چهارشنبه 10 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 04:10 ق.ظ http://orooj.parsiblog.com/

بنام یگانه عاشق تنهایی ها ...
سلام ..
آخرین بار که اومدم دونفر بودید ... اما یک یاضافه شده ...
اومدم نگی داداشیت بی معرفته ...
*« هَل مِن ناصِرٍ یَنصُرنیِ »* http://orooj.parsiblog.com/
من آپ شدم ...
بیا مطلب رو بخون راجع به ما ادم های بده ...
شادی تو هم ندا رو بشنوی ...
اینو هم خصوصی کن ....
یا فاطمه الزهراء ...

جام تجلی چهارشنبه 10 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 09:09 ق.ظ http://mazarei.ir

توووووووووووووووووووپ بودش ... روحت شاد ...
نفسم حال اومدش ...
دمت گرم ....
ارادت
(اینجا چرا گل نداره ... شکلک بفرستیم )

amir engineer چهارشنبه 10 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 01:22 ب.ظ http://amirengineer.persianblog.com

با سلام
این پتیول مگه مایه دار بود با اون قیافش :)
متنتون طنز تلخ بود با کمی صحنه !!
موفق و شاد باشی

محمد اچ چهارشنبه 10 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 04:48 ب.ظ

سلام هگی خوبید؟؟
حال رویا چطوره؟

ساحل کوچولو چهارشنبه 10 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 08:41 ب.ظ http://www.ghamm.mihanblog.com

آپ شد...رویا جون کجایی؟
دلم تنگ شده...
ظریفه جون خوشحال میشم سر بزنی.

دوست جونت پنج‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 08:44 ب.ظ

سلام عزیزم. خوبی؟ دلم واست انقده!!!!شده. مگه اینجا ببینیمت بی مرام!!!
تمام متنت با تموم تلخیش بازم از خط اخر -منظورم دیجی مونه- شیرین تره.مگه نه!!!

mojgan joooooooon شنبه 13 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 11:33 ب.ظ

این همه کارتون ردیف کردی ولی جودی ابوت رو نگفتی
ولی کلا بامزه بود.به زودی میبینمت

good luck

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد