حیات خلوت کروکدیل سوم

وبلاگی که همیشه درمورد همه چی میشه توش نوشت اما جدیدا هدفدار

حیات خلوت کروکدیل سوم

وبلاگی که همیشه درمورد همه چی میشه توش نوشت اما جدیدا هدفدار

فلسفه!!!!!

پروفسور مقابل کلاس فلسفه خود ایستاد و چند شیء رو روی میز گذاشت. وقتی کلاس شروع شد، بدون هیچ کلمه ای، یک شیشه بسیار بزرگ سس مایونز رو برداشت و شروع به پر کردن آن با چند توپ گلف کرد.

بعد از شاگردان خود پرسید که آیا این ظرف پر است؟

و همه موافقت کردند.

سپس پروفسور ظرفی از سنگریزه برداشت و آنها رو به داخل شیشه ریخت و شیشه رو به آرامی تکان داد. سنگریزه ها در بین مناطق باز بین توپهای گلف قرار گرفتند؛ و سپس دوباره از دانشجویان پرسید که آیا ظرف پر است؟ و باز همگی موافقت کردند.

بعد دوباره پروفسور ظرفی از ماسه را برداشت و داخل شیشه ریخت؛ و خوب البته، ماسه ها همه جاهای خالی رو پر کردند. او یکبار دیگر از پرسید که آیا ظرف پر است و دانشجویان یکصدا گفتند: "بله".

بعد پروفسور دو فنجان پر از قهوه از زیر میز برداشت و روی همه محتویات داخل شیشه خالی کرد. "در حقیقت دارم جاهای خالی بین ماسه ها رو پر می کنم!" همه دانجویان خندیدند.

در حالی که صدای خنده فرو می نشست، پروفسور گفت: " حالا من می خوام که متوجه این مطلب بشین که این شیشه نمایی از زندگی شماست، توپهای گلف مهمترین چیزها در زندگی شما هستند خدایتان، خانواده تان، فرزندانتان، سلامتیتان، دوستانتان و مهمترین علایقتان- چیزهایی که اگر همه چیزهای دیگر از بین بروند ولی اینها بمانند، باز زندگیتان پای برجا خواهد بود.

سنگریزه ها سایر چیزهای قابل اهمیت هستند مثل کارتان، خانه تان و ماشنتان. ماسه ها هم سایر چیزها هستند- مسایل خیلی ساده."

پروفسور ادامه داد: "اگر اول ماسه ها رو در ظرف قرار بدید، دیگر جایی برای سنگریزه ها و توپهای گلف باقی نمی مونه، درست عین زندگیتان. اگر شما همه زمان و انرژیتان رو روی چیزهای ساده و پیش پاافتاده صرف کنین، دیگر جایی و زمانی برای مسایلی که برایتان اهمیت داره باقی نمی مونه. به چیزهایی که برای شاد بودنتان اهمیت داره توجه زیادی کنین، با فرزندانتان بازی کنین، زمانی رو برای چک آپ پزشکی بذارین. با دوستان و اطرافیانتان به بیرون بروید و با اونها خوش بگذرونین.

همیشه زمان برای تمیز کردن خانه و تعمیر خرابیها هست. همیشه در دسترس باشین.

اول مواظب توپهای گلف باشین، چیزهایی که واقعاً برایتان اهمیت دارند، موارد دارای اهمیت رو مشخص کنین. بقیه چیزها همون ماسه ها هستند."

یکی از دانشجویان دستش را بلند کرد و پرسید: پس دو فنجان قهوه چه معنی داشتند؟

پروفسور لبخند زد و گفت: " خوشحالم که پرسیدی. این فقط برای این بود که به شما نشون بدم که مهم نیست که زندگیتان چقدر شلوغ و پر مشغله ست، همیشه در اون جایی برای دو فنجان قهوه ببرای صرف با یک دوست هست!

 

ظریفه

نظرات 11 + ارسال نظر
محمد ـ اچ جمعه 27 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:25 ب.ظ

اول..

محمد رضا جمعه 27 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:43 ب.ظ http://mamadrezaa.blogfa.com

اوووول.
خیلی باحال بود.یاعلی

شهرام شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:53 ب.ظ http://werwer.blogsky.com

سلام...
خیلی خوشم اومد ظریفه خانوم......
خیلی کامل بود ..
از اون مطالبی بود که کم گیر میاد ...
عالی بود ...
مرسی ..
من قبلا سلام رسوندم خدمتتون ولی جوابی نیومده ...ایا؟؟

من! یکشنبه 29 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:34 ب.ظ

...!!! شاید

ََََعلی یکشنبه 29 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 03:03 ب.ظ http://DARBEDARAN

سلام
۱ کجایی
۲ داش علی گاواره اومده
۳ محمد کمی از دستت شاکیه
۴ خیلی با حال بود

قطره یکشنبه 29 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 04:42 ب.ظ http://ghatreghatre61.persianblog.com

خیلی قشنگ بود. ممنونم ظریفه جون. جای رویا هم خالی نباشه. هنوز مشهده؟ خوش به حالش!!!

علی یکشنبه 29 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:03 ب.ظ http://gavareh.parsiblog.com

سلامممممممممممممم
خوبی ظریفه خانم
مطلب جالبی بود
از طرف من به دوستتون سلام برسونید
یا حق

علی یکشنبه 29 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:29 ب.ظ http://gavareh.parsiblog.com

عطر طوفان


بادها چون به خروش آیند
عطرها دیر نمی پایند
اشک ها لذت امروزند
یادها شادی فردایند
***
اگر آن خنده مهرآلود
برلبم شعله آهی شد
سفر عمر چو پیش آمد.
بهرمند توشه راهی شد
***
عشق اگر غم به دلم می داد
یا خود از بند غمم می رست
گره ای بود که در قلبم
آسمان را به زمین می بست
***
عشق اگر زهر دو روئی را
با می هستی من آمیخت
برگ لرزان امیدم را
بر سر شاخه شعر آویخت
***
عشق اگر شعله دردی بود
که تنم در تب آن می سوخت
سوزنی بود که بر لبهام
لب سوزان ترا می دوخت
***
روزی از وحشت خاموشی
در دلم شعر غریوی شد
که پریزاده ی قلب من !
عاقبت عاشق دیوی شد
***
گر چه امروز ترا دیگر
با من ان عشق نهانی نیست
باز در خلوت من زآن یاد
نیست شاهی که نشانی نیست
***
دائم از عشق تو بگسستن
بر من خسته روا باشد
لیک در مذهب من دانی؟؟
گله از دوست خطا باشد
***
چنگ چون تار زهم بگسست

کس بر آن پنجه نمی ساید

گنه از شدت طوفان هاست

عطر اگر .دیر نمی پاید !



فروغ فرخ زاد

دوست جون دوشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:46 ق.ظ

سلام ظریفه عاقلم.خوبی؟!!!می بینم که فاز عوض کردی و نکته پندآموز به خورد ملت می دی!!!اای ول!!!گهی زین به پشت و گهی پشت به زین...
راستی دقت کردی جدیدآ ما دو تا چه قدر تفاهم داریم!!!چه جلب!!!کی فکرشو می کرد...!

قطره دوشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:47 ق.ظ http://ghatreghatre61.persianblog.com

یه بار دیگه امروز متنت رو خوندم. احساس می کنم بیشتر از دیروز فهمیدم! راستش... هیچی!!

علی دوشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 04:09 ب.ظ

سلام
عید بر شما مبارک
کجاییییییییییییییییییییییییییییییییییی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد