حیات خلوت کروکدیل سوم

وبلاگی که همیشه درمورد همه چی میشه توش نوشت اما جدیدا هدفدار

حیات خلوت کروکدیل سوم

وبلاگی که همیشه درمورد همه چی میشه توش نوشت اما جدیدا هدفدار

رقصی چنین میانه میدانم آرزوست

 

سلام

 

دلم بدجوری داغونه

با کلی التماس از یه دکتر وقت گرفتم

تازه گفته بین مریض بیا اگه وقت کردم، باشه

بهش گفتم ضامن آهو می شی، ضامن دل ما پیش خدا نمی شی!دلم بارانی است، چتر نداری؟!

 

راست می گی بازم به معرفت آهو!

ما آدمای به اصطلاح عاقل که هیچ بویی از معرفت نبردیم

دست من یکی رو که ده بار کشیدی، هزار بار بهم گفتی از این ور برو، از این ور نرو، اما بازم نفهمیدم!

بازم هرجا کم میارم، بهت می گم مگه ضامنم نشی، پس زحمت بقیه اش با تو!

 

 

تو این سفر تنهای تنهام، برخلاف همیشه.

 

معصومه بهم گفت آدما محکوماً به تنهایی، پس سعی کن دلتو عادت بدی! تنها برو!

 

 

دارم میرم، البته تا نرسم اونجا و گنبد نازش رو نبینم خیالم راحت نمیشه

برام دعا کنید

 

ساعت 9 شب دیشب (البته چون هنوز نخوابیدم دیشب حساب نمی شه)، یهو دلم برای گنبد نازش تنگ شد، جور شد که برم! به احتمال زیاد ساعت 2 بعد از ظهر (حدود 10 ساعت دیگه) به سمت مشهد حرکت می کنیم.

 

 

صدای اذان صبح میاد٬‌دلم برای این صدا تنگ شده بود....من برم که باید دو سه ساعت دیگه بلند بشم.

 

من رشته ی محبت تو را پاره می کنم

شاید گره خورد به تو نزدیک تر شود!

 

رویا

 

 

نظرات 17 + ارسال نظر
معصومه چهارشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:42 ق.ظ

آره آدم ها محکوم به تنهایی اند تنهایی...
برو اما یه امانتی بهت می دم مواظبش باش. قول بده مواظبش باشی. حساسه ها! می تونی؟ می تونی دل منو هم با خودت ببری؟ ببرش. یه چند روز نمی خوامش. خراب شده این جوری به دردم نمی خوره. برو همه چیزو به آقا بگو همه چیزو... تو که از همه چیز خبر داری.بگو خواستم بیام نشد. خودش نخواست شاید. همه رو خوب بهش بگو. اما زود از رو نری ها. اصرار کن. اگه درست نشد دیگه نیارش.این جوری نمی خوامش ها...
بزرگوار به من امون نداد...
بالی تا آسمون برای من نداشت...

امانتیت رو بردم ...دادم به امام رضا...روز آخری بهم گفت بیا امانتیت رو با خودت ببر!
ببین دلت خوب شده یا نه؟!
می دونی که لحظه به لحظه یادت بودم
هم تو هم انسیه
کنارم بودین

بی شما........

دوستتون دارم

معصومه چهارشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:00 ق.ظ

بلیط ماندن است مانده روی دستهای من

در این همه مسافر حرم نبود جای من؟

رفیق عازم سفر فقط "سلام" را ببر

سفارش مریض حضرت امام را ببر

"سلام نسخه"را ببر ببین دوا نمیدهد؟

از او بپرس این مریض را شفا نمیدهد؟

چقدر تا تو با قطار ها سفر کند دلش

چقدر بگذرند زائرانت از مقابلش

چقدر باد های دوری ات مچا له اش کنند؟

و دوستان به روزهای خوش حواله اش کنند؟

مرا طلایی گنبد تو بیقرار میکند..........

مرا طلایی گنبد تو بیقرار میکند!!!!!!

دیوونه شدم!
دلتنگش شدم!
...............

زهرا چهارشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:03 ق.ظ

سلام مهندس جونم دیگه بی خدافظی میری پیش آقا باشه نداشتیما... سلام ماروهم برسون التماس دعا.خوش بگذره عزیزم.

زهرا تو دیگه کی هستی؟
اینقدر ناز که تو طلبیده شدی هیچ کس بینمون نبود!!!!!

خوشحالم که پیشم بودی

حالا هی بگین وبلاگ بْده!

ظریفه چهارشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:14 ب.ظ

قبول باشه
چقدر عارفانه می نویسی و عارفانه نظر میذارن معصومه ها!!!!!!!!!!!!!!!
من که بلد نیستم اینجوری ...
با انسیه حرف زدم چیز خاصی نگفت!!!!!!!!!!!
بی خیال به هرحال اگه زود قضاوت کردم ببخشید
بوس بوس
التماس دعا

سلام ناناز
خوبی تو؟!
با انسیه حرف زدم!حالا باشه بعد!!!!

خوشحالم که دوستای خوبی مثل تو دارم

دعات کردم
یادت بودم

دوستت دارم

ظریفه چهارشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:23 ب.ظ

راستی این یه ناشناس گله مند کیه؟؟؟؟
ذهنم مشغوله!!!!!!!
اگه شناختیش حتما حتما بهم بگو
دوست دارم.

من هم نمی دونم کیه؟!
ناشناس گله مند؟!

قطره چهارشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 03:16 ب.ظ http://ghatreghatre61.persianblog.com

سلام رویا جونم. تو هم داری میری؟! پس من چی؟ آخه یکی دیگه از دوستای اینترنتی ام هم داره میره. مامان و بابا و خواهر کوچولوم هم دارن میرن. من هم اینجا موندم تنها.... راست میگی! ماها محکومیم به تنها بودن!

سلام قطره جونم
اتفاقا تو این سفر کلی از بچه های پرشین و بلاگفا و اینا هم بودند.
جات خالی
اما ما محکومیم به تنهایی!!!!

ظریفه چهارشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 04:22 ب.ظ

کی گفته تنهایی بده؟؟؟؟
چشم ها را باید شست ........
بعضی وقتا خوبه مثل چیزای دیگه.
نبینم دیگه حرفای ناامید کننده بزنیا وگرنه.......

نا امید کننده نیست گلم!
ولی تنهایی سخته
تنهایی غصه آدم رو زیاد می کنه
می تونی با یه جمع سر یه مسئله الکی بخندی
نشون بدی خوشی
اما تنهایی نمی تونی خودت رو گول بزنی!

جواد چهارشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:19 ب.ظ http://www.javad14.blogfa.com

سلام . متن خیلی زیبایی بود.و البته عکس جالب و قشنگی.
موفق باشی
التماس دعا

محتاجیم به دعا

شهرام چهارشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:16 ب.ظ

تو پست قبلی یکی بهت گفته بود بی معرفت ..
اینطوریه ..؟؟؟
اگه مشهد یه سری بهم نزنی درست گفته طف !!

اگه می گفتی کجایی میومدم میدیدمت!!!!
نکنه از کروکدیل می ترسی!؟

حرف های ما هنوز نا تمام....
اما من حسابی خسته ام!
تازشم کلی تو وبلاگت نوشتم!

خسته نشدی اینقدر اینا رو خوندی؟!

شاد باشی

کرگدن فهیم.. چهارشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:29 ب.ظ

سلام به کروکدیل دو نبش خودمون...
ممنونم که برای سلامتی من و برای من و سمیه جون هم دعا می کنی
الان که مینویسم احتمالا جایی هستی که ....
خوش به حالت...
اقا هیچوقت منو نطلبیده...
میخوام بعد از ازدواجم برای اولین سفر خودمو به اقا امام رضا تحمیل کنم....
سمیه جون رو هم برای شفاعت میبرم که اقا رد نکنه....
زیارتت قبول....اینشاللا روزی حج....

ایشالله
این اقای خوبی که من دیدم دست رد به سینه ی هیچ کس نمی زنه!
خیلی نازه
خیلی بزرگه
منو با اون همه بدی راه داد!

ایشالله با شما (البته شما با سمیه جون برید من مزاحمتون نمیشم!!!)

محمد رضا پنج‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:54 ق.ظ http://mamadrezaa.blogfa.com

التماس دعا خیلی زیاد.بازم زیبا نوشته بودی.یاعلی

ممنونم
دعات کردم البته اگه امام رضا لایق بدونه

علی پنج‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:32 ب.ظ

سلام خانومی
خوبی؟؟؟؟
امیدوارم که مشهد کلی بهت خوش بگذره و زیارتا قبول باشه
یا حق

ممنونم

زیارتا؟!؟!؟!؟!

ایشالله که قبول شده باشه!

معصومه جمعه 27 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:29 ق.ظ

سلام رویایی و ظریفه جون
الان حتما تو حرمی. بایه مقنعه سفید آماده نماز ظهری حتما. قبول باشه.
راستی ظریفه. منظورم این نبود که تنهایی لزوما بده. فقط یه واقعیت زندگیه که اگه آدمها خودشونو گول نزنند وجود داره و حس میشه...
این زهرا هم کم کلک نیست ها! اینجا با رویا خداحافظی کرد اما خودشم باهاش راهی شد. میگم باید بطلبند...

چی بگم؟!

حدیث جمعه 27 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 02:35 ب.ظ http://shl43.persianblog.com

سلام زیارت قبول!...این نوشته وسیلهءخیر شد که زهرا هم باهات بیاد تنها نری...مواظبش باش!...التماس دعا!

سلام
ممنونم
شما که یه فرشته فرستاده بودین که ما همه اش یاد شما بودیم!
جاتون خالی بود

حالا هی می گن وبلاگ بده!

ایشالله با هم بریم این دفعه پابوس اما رضا
وو این دفعه همه ی مشکلات حل شده باشه

بیتاب جمعه 27 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 06:19 ب.ظ http://btab.blogfa.com

اگه گره خورد یاد من هم باشید...

شما که با ما بودین!
ما باید التماس دعا می گفتیم
اما خودمونیما کافی نت های مشهد صفایی داره٬‌مگه نه؟!;-)

موفق باشید
پیشاپیش التماس دعا

دوست جون دوشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:11 ق.ظ

بدین وسیله بازگشت (غرورآمیز) دوست جون رو به اطلاع دوست جونم!!!!!!می رسونم!!!

قربونت بشم!
تو کامپیوترت وصل شد؟!
دلم برات یه ذره شده بود؟!
مرسی که این چند روز هم هوای ملیکا رو داشتین هم هوای منو. ممنونم

ایشالله این دفعه با شما بریم

اما سفر مشهد پارسال....!!!!!

دوستت دارم هوارتا

دوست جونت دوشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:32 ق.ظ

حالا سلام.یه مدت سعی کردم یاد بگیرم که آدما محکوم به تنهایی اند...برگشتم بگم موفقیت آمیز بود!!!امتحان کنید...زیاد سخت نیست!!!فقط یه کم شب کاری لازم داره...عوضش می دونی چه نتیجه ای داره؟؟یه حس متفاوت که وقتی کسی با دلش خداحافظی می کنه!فقط گریه می کنه فقط همین...دیگه نه غصه می خوره نه ضجه می زنه و نه التماس می کنه که طرف نره...فقط همین!!!آخه می دونی که :عاقبت باید رفت.عاقبت باید گفت با دلی شاد ولی غرقه به خون که خداحافظ...
اما می دونم که الان برگشتی.من دلمو بهت نداده بودم اما تو به زور برده بودیش و من فقط براش گریه کرده بودم.فقط همین...پس خوش اومدی عزیزی که دلم تمام مدت همراهت بود...زیارت قبول!!!هنوز نمی دونم دلمو پس آوردی یا...

دل تو و معصومه رو با هم بردم
هر دوشون رو پس آوردم
میدونی کی دلت تکان سختی خورد؟!
اون روز که از حرم بهت زنگ شدم!
این ور تو بودی و اشک و...
بهت گفتم جلوی حرمم
هرچی می خوای به امام رضا بگو

درسته سکوت کردی
اما امام رضا همه رو شنید

به یادت بودم

موفق باشی
دلت همیشه بهاری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد