حیات خلوت کروکدیل سوم

وبلاگی که همیشه درمورد همه چی میشه توش نوشت اما جدیدا هدفدار

حیات خلوت کروکدیل سوم

وبلاگی که همیشه درمورد همه چی میشه توش نوشت اما جدیدا هدفدار

هزار راه رفتم هزار زخم خوردم تا تو مرا زنده کنی هزار بار مردم

سلام

خوبین؟خوشین؟ سلامتین؟!

 

خوب مطمئناً خیلیها حدس می زنند که در مورد چی می خواهم بنویسم.

 "پدر"

 

خیلی ها که "رویا" رو حتی یه کوچولو می شناسند می دونند که "رویا" توی زندگیش دو نفر رو عاشقونه می پرستید یکیش پدرشه!

اگه می تونستم در مورد دو تاشون می نوشتم! می نوشتم که دو تاشون باعث شدند زندگیم آروم بشه! هر دوشون برام نماد قدرت بودند. وقتی دوریشون رو حس می کردم قلبم می لرزید. می دونستم بدون پشتیبانیشون هیچی نیستم! حتی یه رویا!

 

اما امروز فقط می خواهم در مورد پدر بنویسم. آخه سه شنبه روز پدره (چقدر خوبه که واسه آدمای مهمه توی زندگیمون روز و تاریخ داریم...این طوری حداقل سالی یه بار یاد زحماتشون میوفتیم)

 

 

پدر...

یه واژه ی ناز بی انتهاهمه چیز زیباست اما بی تو هرگز!!!!

شاید آرامش بخش ترین واژه

شاید یه واژه ای که توش هم سختی هست، هم عشق، هم یه قلب که دائماً برای سعادت و خوشبختی زندگی بچه هاش می تپه اما گاهی زندگی اینقدر بهش سخت می گیره که درگیری با روزگار اجازه بهش نمی ده همیشه بخنده!

 

دوست دارم بتونم بنویسم، بیان کنم تمام اون چیزی که توی دلم می گذره الآن.

 

می خواهم بهش بگم که می فهمم تموم کارهایی را که برای خوشبختی من انجام دادی. من تموم دلهره هات رو می فهمیدم. می فهمیدم وقتی هر لحظه بهم زنگ می زدی فقط به این خاطر بود که دلهره داشتی دختر کوچولوت که تا دیروز فقط با تو این ور و اون ور می رفته، توی خیابونهای شلوغ تهران غرق نشه! نمی دونستی دختر کوچولوی لوست فقط با اتکا به تو، به قدرت تو، به عشق تو می تونه خیلی چیزها رو تحمل کنه!



 

بابا جونم یادته، همون عصر جمعه ای رو می گم که دراز کشیده بودی، اومدم پیشت، مثل همیشه اول با ابروهات بازی کردم! بهم گفتی چی تو دل کوچیکه دخترم می گذره که اینقدر پریشونه؟! گفتی که دوست داری مثل همیشه محرم رازم باشی!

یادته سعی کردم با آرامش و بی تفاوتی بهت ماجرای رفتن .... رو بگم، نمی خواستم بفهمی هنوز هم همون بچه کوچولویی هستم که تا ازش عروسکش رو می گیرن گریه می کنه و میاد میگه بابا مهدی عروسکم رو ازم گرفت، دعواش کن! می خواستم بهت ثابت کنم بزرگ شدم، اما اون بغض لعنتی.....! تا دیدی دختر لوست بازم دلش بارونی شده چیزی نگفتی! بحث رو عوض کردی! شاید اگه من جای تو بودم می گفتم "خودت کردی که لعنت بر خودت باد!" اما تو مثله همیشه برام دل گرمی بودی! کمکم کردی. راهنماییم کردی. مثل همیشه بهم ثابت کردی هر کاری رو برای من حاضری انجام بدی.....

 

کاش می دونستم چطوری می تونم جبران کنم! کاش فقط یه کوچولو از عشقت رو پاسخ گو بودم فقط یه ذره! آخه همه میگن مامانا دریای عشقن پس باباهای امثال تو چی؟! من که جز لطافت و عشق پشت اون چهره ی خسته ات هیچی ندیدم.

 

بابایی هنوز اون نامه چهار صفحه ای رو دارم که برام دور تا دورش رو حاشیه نوشتی! هنوز وقتی دلم برات خیلی تنگ میشه میرم می خونمش. باورت میشه هنوز هم هر بار با خوندنش گریه می کنم! مثل دیدن یادگاریهای زندگیم.... با این تفاوت که اون یادگاری ها نماد از دست دادنه اما تو نماد همیشه موندن.

 

برام بمون بابایی واسه همیشه،

نمی خواهم روزی رو درک کنم که تو پیشم نباشی

اگه نباشی دیگه به چه چیزی توی زندگیم افتخار کنم؟!

.......................................

.......................................

.......................................

 

 

 

طولانی شد ببخشید اما یه حرفهایی باید نوشته بشه حداقل برای ماندن و دوباره مرور کردن....آخه روزمرگی ها ادم رو از داشته های با ارزشش دور می کنه.

 

 

روز پدر رو به همه ی باباهای دنیا ( چه اونایی که الآن بچه دارند و پدر هستند، چه اونایی که ایشالله در آینده پدر میشن) تبریک بگم.

ایشالله بتونین علی وار زندگی کنین

 

پ.ن. نازنین زندگی من، روزت مبارک..... کاش می تونستم بهت بگم چقدر دوستت دارم و .......

 

رویا

 

 

راستی یه چیزی یادم رفت که بگم، من تا جمعه نیستم، حتی واسه چک کردن آف و نظرات خوبتون!

 

نظرات رو ظریفه جونم ایشالله تایید می کنه اما جوابش رو ایشالله خودم بهتون می دهم.

 

مثل همیشه منو از دعای خیرتون محروم نکنید

 

 

با اجازه رویا جونم

بابایی روزت مبارک.دوست دارم یه عالمه

 

ظریفه

نظرات 25 + ارسال نظر
خودمم یکشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:29 ب.ظ

من رفتیم
البته نرفتم واسه همیشه ها

میرم با یه روحیه خوب خوب بر می گردم

۲۱۴

مگه بده آدم جواب خودش رو بده!؟

عرض شود که
.......................

همه دلخوش اند که مطرب بزند به تار چنگی
من از خوشم که چنگی بزنم به تار مویت!!!

می خوای مثل بقیه برای تو هم آرزوی شادی کنم؟!

شاد باشی

محمدومرضیه یکشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:32 ب.ظ http://msky22.blogsky.com

اول هورااااااااااا

محمدومرضیه یکشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:37 ب.ظ http://msky22.blogsky.com

سلام رویا جون گلمممممممممم...
منم روز پدر رو به همه پدرهای مهربون دنیا تبریک میگم...
ایشالا که ما بچه ها بتونیم ذره ای از محبتاشون رو جبران کنیم...
عزیزم ایشالا همیشه روحیه ات خوب باشه خانمی گلللللل...بوس بوسسسسس

سلام به شما دو تا خوبا
ممنونم
من هم به شما تبریک می گم عزیزم

انتخاب رشته کردی؟
هر خبری شد بهم بگیا
منتظرم

بوبو یکشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:41 ب.ظ http://WwW.BooBoo.PARSIblog.com

سلام عرض می کنم به خدمت شما دوست گرامی.
به طور خیلی اتفاقی لینک شما رو توی وبلاگ زندگی دوباره دیدم.
بازهم به طور خیلی اتفاقی تصمیم گرفتم یه سر بیام ببینم چه خبره اینجا.
چون اسمش هم برام جذابیت ایجاد کرد.
وبلاگی دارید کاملا شخصی که مشخصا فقط برای دلتون می نویسید نه به هیچ منظور دیگه ای واین عالیه.
ولی چیزی که هست اینه که سبک نوشتن شما دو نفر(نگیو خانم و شما) بسیار شبیه به همه و من نمی دونم در واقع شما دونفر کدوم دارید از هم تقلید می کنید ولی بهتره هر کدومتون که هست یه مقداری تنوع بیشتر به وجود بیاره و یه تجدید نظری توی سبک نوشتنش به وجود بیاره تا اینطور توی چشم نزنه.
*****************
از خدای بزرگ برای شما و پدرتون و همچنین سایر اعضای خانواده تون آرزوی سلامتی می کنم.
بدرود
*******************
صلح-عشق-انسانیت

سلام دوست عزیز جدید
راستش من همون روز تازه وبلاگ نگین رو دیدم!!!

چشم در مورد تنوع هم فکر می کنم اما وقتی حرف های دلت رو بخوای بنویسی باید دلت تنوع یدا کنه مگه نه؟!
ممنونم که بهم سر زدی

جواد یکشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:42 ب.ظ http://www.javad14.blogfa.com

واقعا زیبا بود.هم اونن شعراش و هم متن.ضمنا من هم آپ کردم.یه سر بزن.در ضمن در این ایام ما رو هم از دعات محروم نکن...
موفق باشی و التماس دعا

هنوز وقت نکردم بهت سر بزنم. شاد فردا اومدم.
البته همیشه وبلاگت رو می خونم اما بنا به دلایلی)!(‌همیشه نظر نمی ذارم.

شما هم ما رو فراموش نکن

محمد رضا یکشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:59 ب.ظ http://mamadrezaa.blogfa.com

بازم مثل همیشه قشنگ بود.وجالب.خوش باشی.یاعلی

ممنونم محمدرضا.
همیشه لطف داری

من! کمی خسته... یکشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:32 ب.ظ http://fromsolid2liquid.persianblog.com/

این درسته آخه عمو جون! چرا اینقده تو نامردی... چرا تنها تنها میری اعتکاف! یه ناهار میخوای بدی ما رو به هر ضرب و زوری هست پیدا میکنی حالا که می خوای بری جاهای خوب بی خیال ما شدی!!! اخه این درسته

نه والله!!!!

من! یکشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:34 ب.ظ

ادامه...
راستس چه معنی داره روز عمو نداریم که تو تبریک بگی به من!
راستی خیللی دوست دارم ببینمش! اونی رو که جای من! گذاشتی

مگه می شه کسی جای عمو رو بگیره!!!

البته شما گاهی لطف داری و به من میگی پسرم!!!!

راستی چرا خسته ای؟!
مگه معلما خسته میشن؟!
اونهم عاشقهایی مثل تو!

موفق باشی

عرفان دوشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:11 ق.ظ http://www.yemoshtolagh.blogfa.com

زیبا تر از این نمی شد.
یه سوال :تو دستت خسته نمیشه اینقدر می نویسی

وقتی که شروع می کنم فقط قلبمه که می نویسه!
اون هم که خستگی سرش نمی شه!
نکنه تو از خوندنش خسته شدی؟

مهندس محمد شیخانی دوشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 02:08 ب.ظ http://learnpc.blogfa.com

سلام دوست عزیز و گرامی
متشکرم از بابت کامنتی که برایم در وب آموزش کامپیوتر گذاشتید من هم روز پدر را به تمامی مسلمین جهان تبریک می گویم .
منتظر ورود مجدد و با روحیه شما هستم .

من هم همینطور
مخصوصا به شما که فکر کنم از جمله مردهای وبلاگم هستین که ایشالله به زودی بابا میشین

قطره دوشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 02:16 ب.ظ http://ghatreghatre61.persianblog.com

رویا جونم رفتی اعتکاف؟!؟! خوش به حالت. سعادتش رو نداشتم برم. خیلی دوست داشتم. الان که شنیدم واقعا حسرت خوردم....

حسرت؟!
خود من هم الآن دارم حسرت می خورم
حسرت اینکه تموم شد

ناگهان چقدر زود دیر می شود

قطره دوشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 02:18 ب.ظ http://ghatreghatre61.persianblog.com

باباها یخوبمون واقعا مظلومن؛ نه؟ روزشون مبارک..

مظلوم؟؟؟؟ نمی دونم!

محمد فائز دوشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 07:08 ب.ظ

سلام
عیدتون مبارک
امیدوارم ما رو هم از دعای خودتون محروم نکرده باشید و یادتون نرفته باشه که یه آدم . . . این گوشه از دنیای لایتناهی زندگی میکنه که چشم به دعای دوستان داره
بهترین بابای دنیا
روزت مبارک

چشمتون به دعای اونی باشه که اون بالاست ما چه کاره ایم!!!

آخی چه ناز گفتی بهترین بابابی دنیا

محمد ـ اچ دوشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:12 ب.ظ

سلام...

سلام ....

علی دوشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:17 ب.ظ http://DARBEDAR

سلام دوست عزیز و گرامی
متشکرم از بابت کامنتی که برایم گذاشتید اما ما عادت نداریم به دل بگیریم
بعد ها جبران می کنیم
من هم روز پدر را به تمامی مسلمین جهان تبریک می گویم .
منتظر ورود مجدد و با روحیه شما هستم .

ممنون که اینقدر دلت بزرگه که چیزی به دل نمی گیری!
اما اون دفعه تقصیر دوست عزیزت بود نه من!!!

موفق باشی

شهرام... دوشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:52 ب.ظ http://werwer.blogsky.com

سلام...
من یه خورده فضولم انگار ....
اون پی نوشت یه رنگو بویی دیگه داشت..
مخاطب خاص داره ایا ؟؟( یکی نیست بگه بتوچه)
در ضمن قبول نیست ...
دوستان باید بدونن تا جمعه کجا تشریف دارین ..( مردم از فضولی )
متن زیبایی بود ....حرف دل ......صاف اومد نشست رو دلم ...
به باباتم حسودی کردم که اینقده دوستش داری ...
به ظریفه خانومم سلام میکنم و عرض ادب ...
شاد باشین ..

بابا تو دیگه کی هستی؟
تو که من رو هم از فضولی از رو بردی؟!
همیشه فکر می کردم خودم آخر هرچی فضولم اما امشب فهمیدم زهی خیال باطل...ما جلوی شما لنگ هم نمی تونیم بندازیم...

ممنونم


خوب تو هم می تونی بابات رو دوست داشته باشی!
بابا ها ته دلشون هیچی نیست جز محبت! گاهی قاطی می کنند اما اون هم از فشار زندگیه!

دوسش داشتهه باش قبل از اینکه دیر شده باشه برای دوست داشتن!!!

ایرباس سه‌شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:50 ب.ظ http://airbus.persianblog.com

سلام .... و یک کلام ..... تا ابد پدرتون پایدار باشد ...
-۰-۰-۰-۰۰
میلاد مولود کعبه بر شما مبارک ..... در انتظار نواده اش باش که روزی در همان کعبه بانگ خواهد زد ... اناالمهدی ..... /// شاد باشید همیشه ... ایرباسی که .....

ممنونم ایرباس!

وقتی کامنتت رو می خوندم یه جوری شدم...مخصوصا اونجاش که گفته بودی بانگ اناالمهدی....

پایدار باشی

کریم و عزیزترین برادرزاده اش میترا چهارشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:33 ق.ظ http://kadco.blogfa.com

سلام
خوشحالم که شما به آرامش رسیدین
خوشحالم که مفهوم پدر و مادر را می شناسید
خوشحالم که می دانید در برابر وسعت وجود آنها هیچ هستید
خیلی از آدمها اینها را به فراموشی سپرده اند
خیلی ها حتی نمی دانند چگونه به اندازه این هیکل گنده در آمده اند
این روز را به پدر عزیزتان تبریک می گویم

آنهایی که فراموش می کنند مطمئنا یه موقعی می فهمند که وجود نازنین آنها ررو دیگه در کنار خودشون ندارند!!!

دیگه خیلی حسرت خوردن دیره!!!

علی چهارشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:39 ق.ظ http://gavareh.parsiblog.com

سلام
عبادات قبول
یا حق

قفس به این بزرگی کاشکه پرنده بودم
مهم نبود پریدن ولی پرنده بودن

فرقی نداره وقتی ندونی و نبینی
غصه ات می گیره وقتی می دونی و میبینی!!!

دوست تو...کرگدنه... چهارشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:07 ب.ظ http://kargadanefahim.blogsky.com/



سلام
هی بگو آپ نمیکنی...
امروز دیگه به اینجام رسیده بود....
نوشتم که دق نکنم....
هر دو تا رو بخون....
ممنونم که میای...
هرچند دیر به دیر...
دوست تو...کرگدنه...

دوست تو...کرگدنه... چهارشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:14 ب.ظ

یه چیز ترحم انگیز ناک...
چقدر بده که آدم برای روز پدر برنامه ای نداشته باشه...
منظورم اینه که نتونه برنامه ای داشته باشه...
خوش به حالت رویا...
راستی...
هی بگو آپ نمیکنی...
امروز دیگه به اینجام رسیده بود....
نوشتم که دق نکنم....
هر دو تا رو بخون....
ممنونم که میای...
هرچند دیر به دیر...
دوست تو...کرگدنه...
راستی...سلام!!

همه رو خوندم!
فکر کردم روز موعود امروزه!
اما می دونی که تا چشم بهم بذاری شده ۵ شنبه ی دیگه

منتظرم که زود خبر خوشش رو بهم بدی

هژ یر پنج‌شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:56 ق.ظ http://www.adim.persianblog.com

سلام .من هم روز پدر را به پدر شما و ... تبریک می گم.سوخته دل آپ شده و منتظر حضور سبز توست

ممنونم

شهرام پنج‌شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 07:55 ب.ظ

التماس دعا !

شهرام پنج‌شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:11 ب.ظ

التماس دعا

....!!!
فکر کنم باید بگم محتاجم به دعا!
اما خیلی کلیشه ایه!
جواب دیگه ای هم ندارم

ممنونم

حسین جمعه 20 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:54 ق.ظ

سلام

ممنون از تبریکت من هم روز پدر رو به پدر خوبت تبریک میگم و همچنین به خاطر داشتن یه همچین دختر خوبی.

راستی حالا که من رمزهاتون و نمی فهمم من هم برای خودم رمز عددی درست می کنم که هیچ کدومتون نفهمین (-؛ !!!! ۵۱۵ (قهقهه)
ببخشید هم که دیر شد. الآن یه ساعته که این صفحه بازه! نمیدونم الآن این پیغام رو قبول می کنه یا نه!؟ در هر صورت ما نوشتیم.

یه ساعت بازه چی کار می کنی؟!

رمزش رو هم که برات نوشتم(!)‌ دیگه نبینم رمز از خودت بسازیا!
این شد رمز دوم امروز!

راستی رمز و راز هم خانواده اند؟!
راز دوم یادت میاد؟؟؟؟


می دونی ۵۱۵ رو دیدم نا خودآگاه یاد چی فتادم؟! همون که هر ساعت ۷۰ دقیقه است!!!‌نمی دونم چرا! اما خوب دیگه ما اینیم!

دلت همیشه آفتابی
اگه بارونی شد بهم بگو با خودم چتر بیارم
بارون تابستون آدمو مریض می کنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد