حیات خلوت کروکدیل سوم

وبلاگی که همیشه درمورد همه چی میشه توش نوشت اما جدیدا هدفدار

حیات خلوت کروکدیل سوم

وبلاگی که همیشه درمورد همه چی میشه توش نوشت اما جدیدا هدفدار

بزرگی هست در عالم خدا نام کزو گیرد دل هر بنده آرام

 

سلام به همه ی دوستای خوبم

من می خواستم در مورد کارآموزی و اتفاقاتی که اونجا رخ میده بنویسم که یه کم شما رو شاد کنم. اما قرار شد اول یه share اطلاعاتی با "خاله ی بچه ها" و "دوست جون" داشته باشم که یه موقع زبونم لال چیزی از غیبت کردن ها از قلم نیوفته!!! البته غیبت نیستا به نظر اونا(همون هایی که باهاشون کار می کنیم) این حرفها تعریف کردنه!!!

 

داشتم فکر می کردم چی بنویسم که هم لطیف باشه، هم قشنگ، هم غیر تکراری. یادم افتاد وقتی راهنمایی بودم یه دفتر داشتم هر چی شعر قشنگ پیدا می کردم توش می نوشتم، یه مدت عین یه گنج مراقبش بودم که کسی نخونه. آخه احساس می کردم اگه کسی بخونه چی در مورد من فکر می کنه! اما الآن همه اش کنار کامپیوترمه و دلم که تنگ میشه زودی شروع می کنم به خوندنش!

 

حالا بریم سر اصل مطلب؛ این شعر رو گاهی زیر لب می خونم (البته اینطوری، سر گشته ای به ساحل دریا؛ سنگی فتاده دید و گمان برد گوهر است!). حالا می خواهم بلند فریاد بزنم. لذت بردی تو هم یادش بگیر.

 

سرگشته ی به ساحل دریا

نزدیک یک صدف، سنگی فتاده دید و گمان برد گوهر است!

گوهر نبود – گرچه- ولی در نهاد او،

چیزی نهفته بود که می گفت،

از سنگ بهتر است!

جان مایه ای به روشنی نور، عشق، شعر

از سنگ می دمید!

انگار

دل بود! می تپید!

اما چراغ آیینه اش در غبار بود!
دستی بر او گشود و غبار از رخش زدود،

خود را به او نمود.

آیینه نیز روی خوش آشنا بدید.

با صد امید، دیده در او بست

صد گونه نقش تازه از آن چهره آفرید

در سینه انچه داشت به آن رهگذر سپرد.

سنگین دل از صداقت آیینه تکه خورد!

آیینه را شکست


 

دلتون همیشه عین آیینه صاف باشه و رو راست، تملق و دورویی اولین کسی رو که اذیت می کنه وجود خودمونه تا دیگران! بیاین خود واقعیمون باشیم، اون وقت می تونیم خیلی چیزها را با احساسات درونی(!) توجیه کنیم، دیگه دلمون هم به ما دروغ نمی گه!

 

در پناه خالق نیلوفرها

از لحظه لحظه زندگیتون حتی سختی هاش لذت ببرین

 قلبم همه جا خودشو نشون می ده

 

 

و حرف آخر

 

 

"از آن بودم که از آهن کنم دل را

 ندانستم که تو اهنربایی"

 

رویا

نظرات 49 + ارسال نظر
رویا چهارشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:48 ب.ظ

اول خودم.
دوم سلام
سوم فعلا این قالب رو پذیرا باشید تا یه چیز بهتر پیدا کنم
بهتر از این نبود!‌اگه شما جایی خبر دارین به ما هم اطلاع بدین.
چهارم نظرتون رو هم در مورد این رنگ قالب بگین
پنجم ....

خوبه این همه نوشتما باز هم ول نمی کنم!!!!

به شادین!

شهرام چهارشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:09 ب.ظ http://werwer.blogsky.com

سلام خانوم مهندس...( وقتی میگم خانوم مهندس احساس غریبی میکنم ......میشه نگم ؟؟)
اون مشکل خط میخی حل شد خدارو شکر .....
قالب هم گویای سادگی و صداقت شماست ...من که خوشم اومد ....از قرو فر بدم میاد ......
بعضی جاها که میرم اینقده بزک دوزک کردن این وبلاگو که ادم حالش بهم میخوره .....مثل این زنای خیابونی که هزار تا ات و اشغال به خودشون میمالن که خوگشل بشن ..اما غافلن که
بیشتر تابلو میشن و صد البته زشت تر .....
از صداقت گفتی ....رو راستی ...بی ریایی ..سادگی ...چیزایی که تو این زمونه جاشونو دادن به دروغ و کلکو پدر سوختگی ......تازه اونیم که صادقه .....زود چوب صداقتشو میخوره .......
بعضی ها بوی تعفن میدن این روزا ......خودشونم میدونن ....
اینقده عطر و ادکلن میزنن ...شاید اون بو از بین بره .........

شعار نده خانومی ....( از لحظه لحظه های زندگیتون حتی سختی هاش لذت ببرین ) این شعاره .....
تو خودت میتونی ......یه خورده فک کن .....
یه مرض لا علاج...
رفتن یه عزیز ......
از دست دادن فرزند ....
بر باد رفتن زندگی ...
دیگه نمیتونم بگم .....................اگه بشه خوبه ....اگه خودمونو راضی به رضای خدا بکنیم خوبه.....اما میتونی تو ....
ترو خدا راستشو بگو ...با همون سادگیو صداقتی که گفتی ...
میشه لذت برد از بدبختی ......از مرض ....از کشتار ....از فحشا .......از خونه بدوشی ....از ایدز ...از سرطان .....از مرگ.....از کوفت ...از درد بی درمون میشه لذت برد .......
میشه ببینی اونی که عاشقشی تو بغل یکی دیگه اس ....


درغ میگی اگه بگی میشه !!

ولی من شعار ندادم. به نظرم اگه آدم صبور باشه و به خدا توکل کنه بتونه تحمل کنه!‌بتونه لذت ببره وقتی می فهمه شاید اینا امتحانه خداست...می تونی لذت ببری شاید اگه بدونی پشتش یه چیزیه که شاید صلاحته!!!

می دونم سخته می دونم وحشتناکه اما وقتی قراره یه چیزی رو تحمل کنی بهتره سعی کنی از اون لذت ببری!!!! دوریش به اندازه ی کافی خوردت می کنه عذابت می ده هر شب جای آرامش گریه است که مهمونت میشه اما باید تحمل کنی! پس سعی کن حداقل اونو به یه چیز دیگه ربط بدی که باعث آرامشت بشه. مثلا دوری اونی که عاشقشی رو به این ربط بدی که شاید این دوری باعث بشه اون خوشبخت بشه بتونه وقتی تو نیستی بیشتر به کارهاش برسه و.... در کل دوریت به صلاحش باشه....اون وقت می تونی از دیدن راضی بودن اون خوشحال بشی..... پس دیدی شعار نیست!؟


شایدم یه جور توجیه برای آروم کردن خودم حق داری تو

ولی من دارم سعی می کنم همین شعار رو سرلوحه ی زندگیم کنم

ظریفه چهارشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:18 ب.ظ

ملایمه.یه جوریه نیدونم.
کاراموزی خوش بگذره من که بی خیال کارآموزی شدم:د

خانوم خانوما شما کار زیاد داری نمی خواهد زیاد نگران کارآموزی باشی!!!
ما عزب ها باید وقتمون رو با کار آموزی پر کنیم;-)
شاد باشی ظریفه

محمد ـ اچ پنج‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:25 ق.ظ

آیینه را شکست...
از این جملش خیلی لذت بردم...

البته محمد برداشت من و تو از این شعر خیلی متفاوت بود!
اما از برداشتت لذت بردم
و به قول تو آیینه رو شکست یعنی غرور خودش رو شکست!
کاش می شد آدما غرورشون رو خورد کنند برای رسیدن به یه اوج
موفق باشی

محمد فائز پنج‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 07:59 ق.ظ

هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم

نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم

به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم

شمایل تو بدیدم نه عقل ماند و نه هوشم

سلام عزیز
خیلی زیبا بود
فعلا تا بعد یاحق

به هوش بودم که از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه عقل ماند و نه هوشم!!!!!

جدا همینه

مرسی

جواد پنج‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:49 ق.ظ http://www.javad14.blogfa.com

*خداوندا ! دستانم خالی اند و دلم غرق در آمال. یا به قدرت بیکرانت دستانم را توانا گردان یا دلم را از آرزوهای دست نیافتنی خالی کن*
متن جالب و قشنگی بود.ضمنا از نظرت ممنون. و خوشحالم که ...
موفق باشی

الهی آمین

شهرام پنج‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:35 ب.ظ

گرچه حرفات به دلم ننشست ....و بازم به نظرم شعار اومد ...یا یه جور بلاهت ....یا دل خوش کنک......
ولی ....
تو بهترین تصمیمو گرفتی دوست مهربان /

من یه خورده بی پرده حرف میزنم ....عادتم به پاچه خواری ندارم ......
پس لطفا ...
دلخور نشو ..

شاد باشی مهربون ....

حسین پنج‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 04:32 ب.ظ

روبا خانم سلام؛
قالب جدید رو تبریک می گم. خیلی قشنگه تازه مشکل قسمتهایی که خونده نمی شد و آهنگ وبلاگ هم حل شده.
شعرت هم قشنگ بود چند باااااااااااااار خوندمش!!!!!
فکر خوبیه من هم خیلی منتظرم خاطرات قشنگ کارآموزی رو بشنوم.
راستی فال قهوت هم که خوب اومده! ؛-)
ایشالا همیشه شاد و سربلند باشی.

مرسی
به نظر من هم شعرش خیلی قشنگ بود.
روی عکس فال قهوه کلیک کردی حسین؟!

تو هم همیشه شاد و سر بلند باشی

کریم و عزیزترین برادرزاده اش میترا پنج‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 06:09 ب.ظ http://kadco.blogfa.com

سلام عزیز
هم نوشته هاتون زیباست و هم رنگ و شکل قالب جدیدتون
و مهمتر اینکه انگار دلتون خودتون رو پیدا کرده خدا رو شکر
می گویند گوهر در درون لجنزار باز گوهر است اما من می گویم گوهر زمانی گرهر است که هم گوهر است و هم خود را گوهر نشان می دهد .
ممنون که خبرم کردین از لطفتون متشکرم
و از اینکه سر زدین کمال تشکر را دارم
موفق باشین و شاد
در پناه حق

سلام به عمو و برادر زاده ی گل

نصیحت اون دفعتون خیلی لازم بود. ممنونم خیلی کمکم کرد
با این جمله تون خیلی حال کردم
هم گوهر است و هم خود را گوهر نشان دهد!!!!

ممنونم

توحید پنج‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 06:24 ب.ظ http://thdmc.blogsky.com

خوب از سنگ کن دل را...!

میگن یه روز یه دل تصمیم گرفت سنگ بشه! رفت قاطی سنگ های دیگه اما اونجا هم عاشق شد ...عاشق یه سنگ شد!!!!!

محمد رضا پنج‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:12 ب.ظ http://mamadrezaa.blogfa.com

آخیش.تازه این تم به وبلاگ کروکدیل میاد.مبارک باشه.بازم قشنگ نوشته بودی.مثل همیشه.اونورا بیا. یا علی

ما که همیشه اونجاییم!
جدا تمش به وبلاگ کروکدیل میاد؟؟؟؟؟؟؟؟؟
به این لطیفی!!!!

یا علی

لیلای قاصدک جمعه 13 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 04:37 ق.ظ http://ghasedak-gharib.blogfa.com

سلام عزیزم
ممنون که با مشغله ای که داری بازهم قاصدکتو راهی دیار من می کنی.
دنیا را بد ساخته اند......... کسی را که دوست داری،تورادوست نمی دارد. کسی که تورا دوست دارد ،تو دوستش نمی داری اما کسی که تو دوستش داری و او هم تو را دوست دارد به رسم و آئین هرگز به هم نمی رسند و این رنج است . زندگی یعنی این.
موفق باشی.

لیلای قاصدک من
من اینو فهمیدم که زندگی همه اش آزمایشه!‌می تونی با این آزمایشها گریه کنی و خودتو به بازی می تونی ....می تونی ازشون درس بگیری که دیگه باهاشون زمین نخوری!!!

تو هم موفق باشی عزیزم

اما به نظرم بدترین رنج همون اخریه است!‌دو نفر همدیگر رو دوست داشته باشند اما....

محسن جمعه 13 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:32 ق.ظ http://shahramnazeri.blogfa.com

خوش اومدی. حالا چه به خاطر کنجکاوی یا هر چیز دیگه.
علی آقا هم نسبت به من لطف دارن.
ولی خب کامنت باحالی گذاشتی که منو کشوند اینجا.
خوش باشی.

هیچ وقت نتونستم نسبت به این خواننده های سنتی علاقه ای ایجاد کنم!‌اما فکر کنم با وبلاگ شما بتونم یه قدم پیش بذارم.

ساحل کوچولو جمعه 13 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:47 ق.ظ http://www.ghamm.mihanblog.com

سلام رویاجون
این قالب وبلاگ ازاون قبلیه بهتره.یه جوری به آدم آرامش میده.
هنوز متنتو نخوندم دوباره میام.

ممنونم ساحل جونم. منتظر نظرت در مورد شعر هم هستم!
شاد باشی خانومی

شهرام جمعه 13 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:23 ق.ظ

سلام..
یه انتقاد کوچولو ....
تو وبلاگ یا نباید جواب بدی یا اگه جواب دادی باید همه رو ادم حساب کنی ....
مثل این میمونه تو خونت مهمونی گرفتی ولی فقط جواب سلام بعضی ها رو میدی ...
اونای دیگه هم دل داره عزیزم .....شایدم دوستتون داشته باشن ...خوب نیست کم محلی ...

اگه جوابم نداری یا نداره یه سلامم که بکنی ....طرف تو دلش قند اب میشه ...همین بسه ...

عذر خواهی میکنم ...
شاد باشید ....و پاسخگو !!

به دیده ی منت!
از این به بعد تمام نظرات رو پاسخ می گم!
البته خیلی از نظرات رو قبلا یا توی وبلاگ خود دوستان یا براشون آف می ذاشتم!
اما از این به بعد حتما اینجا این کار رو می کنم.
مرسی از پیشنهادت

ظریفه جمعه 13 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:49 ب.ظ

لیلای قاصدک دلیل اون چنتا جملت فقط یه جملست: انتخاب اشتباه .همین.
وقتی آدم متوجه اشتباهش میشه فکر نمی کنم دیگه غمی وجود داشته باشه. یه کم دنیا رو آسون بگیر

ظریفه جمعه 13 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:51 ب.ظ

لیلای قاصدک جواب حرفات فقط یه جملست: انتخاب اشتباه.همین.
آدم وقتی متوجه اشتباهش میشه دیگه فکر نمی کنم غمی باشه. تازه کلیم باید شاکر باشه که فهمیده.
یه کم دنیا رو آسونتر بگیر لیلای قاصدک.

حمیدرضا جمعه 13 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:53 ب.ظ http://eve.blogsky.com

سلام.
اولش فکر می کردم چقدر بدبختم که این اتفاقات سرم اومده. کم کم فهمیدم این بلا سر خیلیا اومده و من تنها نیستم.
یکم بعدش فهمیدم چقدر خوشبختم که این اتفاق برام افتاد. این تجربه گرانقیمت (شناخت آدما) نصیب هر کسی نمیشه.
و البته در آخر می فهمی که یکی هست که زمانی که هیچکس دوست نداره ٬ بهت عشق می‌ورزه ... تنها موجودی که لایق عشق ورزیدنه ...
جز اون ٬ هیچ کس ٬ حتی خوت آدم لایق عشق ورزیدن نیست!
مرسی که به بلاگ خودت سر زدی.

نمی دونم!!!!
به دست آوردن این تجربه خوشبختی نیست!!! قبوا ندارم!
تنها موجود لایق عشق ورزیدن!!!!

نمی دونم!!!!

ظریفه جمعه 13 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:59 ب.ظ http://img.photoamp.com/i/KjJFN.jpg

http://img.photoamp.com/i/KjJFN.jpg

ببینمین با مزست مخصوصا لیلای قاصدک

ای نامرد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
خوبه خودت جز جامعه ی اناثی!!!!!!!
این شد رسم رفاقت تا پریدی رفتی قاطی مرغا دیگه جوجه کوچولوها یادت رفت!!!!

خوش باشی خانومی

حسین جمعه 13 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 05:19 ب.ظ

قبلا نه!
ولی الان کلیک کردم هیچی نشد!!!

وقتی روش کلیلک کنی میگه
قلبم همه جا خودش رو نشون می ده!!!!!
تو نمی بینیش؟ نوشته رو نمی گم قلبم رو می گم!!!!
به شادی پسرکم (ک تحبیبه;-))

محمد شیخانی جمعه 13 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 05:38 ب.ظ

اول سلام
دوم مرسی از اینکه به وبلاگ من سر زدید
سوم من خونه شما را بلد نیستم این علی هم تنبل است اون است که باید دست منو بگیره و با خودش بیاره پس بهتره به اون بگین نه من .
چهارم منتظر حضور سبز دوباره شما در وب آموزش کامپیوتر هستم
پنجم به ایمد موفقیت و پیروزی در تمامی مراحل زندگی
ششم : یا علی

خوب خونه ی کروکدیل همین جاست دیگه!!!!

شهرام جمعه 13 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 06:51 ب.ظ

سلام
...
میشه تو ضیح بدین لطفا ؟؟
چرا جلوی خروس بی محل ۶تا علامت تعجبه ؟؟
چرا اینقده عجیبه براتون ایا ؟
لطفا زود ؟؟
لطفا ؟؟

خوب چون به نظر من اصلا خروس بی محل نیستی!!!!!!
هیچکی از وجود خروس بی محل لذت نمی بره اما من واقعا با خوندن نوشته هات لذت می برم....یه جورایی با نوشته هات می حالم!!!

علی جمعه 13 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:09 ب.ظ http://gavareh.parsiblog.com

سلام
خوبی؟؟؟
خوشی؟؟؟؟/
تو فکر بودم که چرا نظرات من نیست و ثبت نشده.چیه چرا تعجب کردی باور کن همین دیروز برات هزار تا نظر نوشتم اما ثبت نشده.
حالا عیب نداره دوباره می نویسم
بر می گردم

عجب دروغگویی هستی تو!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

علی جمعه 13 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:16 ب.ظ http://gavareh.parsiblog.com

راستی خیلی برام جالب بود که به همه نظرات جواب دادی
دلیلی براش ندیدم احتمالا مغزم مشکل پیدا کرده
بر می گردم

یعنی چی؟چی شد فکر کردی مغزت مشکل پیدا کرده؟

علی جمعه 13 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:19 ب.ظ http://gavareh.parsiblog.com

می نویسم برای تو ای که از من دور شده ای بخوان
و باور کن. هم برای تو می نویسم هم برای قلبم. تعجب
نکن که دیگه واسه چی به قلبم آخه قلب من همیشه
با توست اول تو ای دل من بس است دیگر تا کی دلخوشی
با جملاتی چون به عشق تو اسیرم برای تو می میرم
هرگز نرود یاد تو از دل من مگر آنروز که در خاک
شود منزل من و.... نه دیگر این جملات نمی تواند مرحمی
باشد بر دل زخم خورده ام. جملاتی که در نگاه اول پر از
احساس ولی در باطن .... و اینک تو ای نامهربان:شبها
چشم هایت برای من می گریست و روزها منتظر نگاه من
( واسه جور شدنش این تیکه رو گفتم ) ولی امروز فقط
برای فریب دادن بیدار می شوند ابروانت چون کمندی بود
ولی امروز فقط برای ساز مخالف زدن به کار می رود

این رو واسه تو ننوشتم ها برای شروع کار هویجوری اینو نوشتم

چی بگم!!!!
البته وقتی واسه من نیست دلیل هم نداره چیزی بگم!!!!
اینطوری شیک تر نه؟!؟!؟!؟!

علی جمعه 13 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:21 ب.ظ http://gavareh.parsiblog.com

معلــــــــــــــــم گفت الف:

گفتم او

معلــــــــــــــــم گفت ب:

گفتم با او

معلـــــــــــــــم گفت پ:

گفتم پیش او

معلـــــــــــــــــــم گفت ج:

خواستم بگویــــــــم جــــــــــــــــــدایی

گفت:دیــــــــــــــــگر بس است

عجب معلم باحالی!!!
سر به زنگاه درس رو جمع کرد!
از طرف من یه sلامی بهش برسون;-)

البته یادم رفت که بگم از بچگی سر و گوشت می جنبیدا!
بچه کلاس اولی چی کار داره با او و پیش او و... از این حرفا!!!!

به قول خودت شاد زی!

علی جمعه 13 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:22 ب.ظ http://gavareh.parsiblog.com

این روزها بسیار عجیب شده ام
به قلب خودم هم، شک می کنم
احساساتم را تعریف نمی کنم
می دانم دلتنگی تو، احساس تنهایی نمی کند
شب را در دست می گیری
جهان از سازت مست می شود

یادم می آید
شبی پُر از عشق بودم
هنوز بدنیا نیامده بودم

برایت نقاشی می کنم
یک پنجره ی بزرگ، به بزرگی تمامی چشم ها
بدون لنز

انگار سرنوشت جهان
بریدن است و
دویدن و
نرسیدن

نمی شه سطح پایین تر بنویسی ما هم بفهمیم چیه اینا!!!!!

علی جمعه 13 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:23 ب.ظ http://gavareh.parsiblog.com

دوست داشتن

نمیخوام بگم که قدر یه دنیا دوستت دارم...
چون دنیا یه روز تموم میشه...

نمیخوام بگم که مثل گلی...
چون گل هم یه روز پژمرده میشه...

نمیخوام بگم که سیاهی چشمات مثل شبهای پر ستاره اس...
چون شب هم بالاخره تموم میشه...

نمیخوام بگم که مثل اب پاک و زلالی...
چون اب که همیشه پاک نمیمونه...

نمیخوام بگم که دوستت دارم...
چون منکه اصلا دوستت ندارم...
بلکه من عاشقتم...

چقدر سخته هر لحظه با تو بودن اما از تو دور بودن...

الله اکبر!!!!
................
مطمئنی باید اینا رو اینجا می نوشتی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

علی جمعه 13 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:24 ب.ظ http://gavareh.parsiblog.com

که دیگر نقش عشق را بر دیواره خاکستریش توان رسمم نیست...

سهم من
تنها
خطوط بی رنگیست

که هرروز, امروز و فرداهایم را خط میزند!!.......
سهم من از عشق

تنها

نقطه پایانیست

به آخر خط احساس من بر صفحه دیروز و امروز و فردایم!!!....

سهم من



گذشت...........

سکوت......

انزوا....

یک بغل تنهایی....................

........

کاش می دونستم باید بگم کی جوابت رو بده!!!!
اگه می دونی کیه تو کدوم وبلاگ بگو بهش بگم بیاد اینجا جواب بده;-)

علی جمعه 13 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:25 ب.ظ http://gavareh.parsiblog.com

بعد از آن دیوانگی ها ای دریغ


باورم ناید که عاقل گشته ام


گویا " او " مرده در من کاینچنین


خسته و خاموش و باطل گشته ام






هَر دم از آئینه می پرسم ملول


چیستم دیگر، بچشمت چیستم؟


لیک در آئینه میبینم که ، وای


سایه ای هم زانچه بودم نیستم






همچو آن رقاصهء هندو باز


پای می کوبم ولی بر گور خویش


وه که با صد حسرت این ویرانه را


روشنی بخشیده ام از نور خویش






ره نمی جویم بسوی شهر روز


بیگمان در قعر گوری خفته ام


گوهری دارم ولی آنرا ز بیم


در د مردابها بنهفته ام






می روم.. اما نمی پرسم ز خویش


ره کجا؟.. منزل کجا؟.. مقصود چیست؟


بوسه می بخشم ولی خود غافلم


کاین دل دیوانه را معبود کیست






" او " چون در من مرد، ناگه هر چه بود


در نگاهم حالتی دیگر گرفت


گوئیا شب با دو دست سرد خویش


روح بیتاب مرا دربر گرفت






آه... آری.. این منم.. اما چه سود


" او " که در من بود، دیگر نیست، نیست


می خروشم زیر لب دیوانه وار


" او " که در من بود، آخر کیست ، کیست؟


علی جمعه 13 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:26 ب.ظ http://gavareh.parsiblog.com

خالی از احساس یک زن



برگی ام که رفته بر باد

اسمی ام که رفته از یاد

دل به عشق تو سپردم

توروسخت به دست آوردم

خودمو با تو شناختم

ولی آسون تو رو باختم

هرجا هستم هر جا هستی

توی قلبم ریشه بستی

هر جا باشم هر جا باشی

نمی شه از من جدا شی

سهمی از تو تا قیامت

توی قلب من اسیره

دیگه هیچ کس نمی تونه

اونو از من پس بگیره

رفتی اما به تو سوگند

بی توروحی توی تن نیست

کاشکی اینو می دونستی

دیگه هیچ کس مثل من نیست

هرجا هستم هر جا هستی

توی قلبم ریشه بستی

هر جا باشم هر جا باشی

نمی شه از من جدا شی

بعد من هرگز کسی باز

واسه تو جون می سپاره؟

وقتی که غرق سکوتی

نفس ها تو می شماره؟

بعد من کی اسمتو باز

می نویسه روی شیشه؟

بگو تکلیف گل یاس

با تن شبنم چی می شه؟

هرجا هستم هر جا هستی

توی قلبم ریشه بستی

هر جا باشم هر جا باشی

نمی شه از من جداشی

علی جمعه 13 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:26 ب.ظ http://gavareh.parsiblog.com

خب دیگه

با اجازه ما بریم
شاد زی
راستی نگفتی دوستت دارم چند بخشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/

یا حق

والا اگه دوستت دارم رو بخواهیم بخش کنیم میشه ۴ بخش!
اینو ما اونوقت ها که کلاس اول بودیم می گفتیم!
اما اگه منظورت از اون بخش کردنها باشه که وقتی کلاس اول بودی ...(منظورم همون کامنت چند تا پایین تره! همون که معلم گفت الف من گفتم او....)‌با اون فکر کنم بخش های دوست داشتن فرق بکنه!!!!

مرسی بابت شعرهای قشنگی که نوشتی
ممنونم
تو هم موفق باشی

خاله بچه ها جمعه 13 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:27 ب.ظ

سلام.۱) به پیشنهادت در مورد کارآموزی فکر می کنم تو هم به حق تالیف و این مسایل حاشیه ایش! فکر کن.
۲) مواظب اون احساسات درونی(!) باش که تازگی ها زیادی فعال شده!
۳)رنگ این قالبتون خیلی خوبه. قبلی دیگه داشت می رفت رو اعصابم(ببخشیدا ظریفه جون).

خاله بچه ها واسم همیشه سوال بوده که چرا آدما عادت کردن به چیزای تکراری مثلا سبز رنگ آرامش.چرا؟من میگم هر رنگی حتی زرشکی بدرنگ یا قهوه ای تیره هم میتونه آرامش بخش باشه اگه یه جور جدید نگاش کنی.
یه کم با عرف دنیا مبارزه کنین.
ظریفه


-------------------------------
یعنی ظریفه تو هم الآن آنلاینی؟ پس چرا نیستی!!!!
عرض شود خدمت خاله ی بچه های گل خودم که مواظب اون حس هم هستم!
در مورد حق تالیف و اینا هم باید با ظریفه مشورت کنم. اما می تونی بنویسی به اسم خودت بذارم اینجا...میدونی که!!!!!!!

شاد باشی

ظریفه جمعه 13 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:45 ب.ظ

اااااااااا رویا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!اون عکسه چه ربطی داشت به نامردی؟؟؟؟
درثانی تا من همه بچه جوجه ها رو عروس نکنم عروس نمیشم.شرط ببند؟؟؟؟؟
منو که میشناسی هر ثانیه تو یه فازیم.فعلا تو یه فاز عجیبم (که سریه)
دوست دارم.

ایشالله هر فازی که هستی به صلاحت باشه!!!
مراقب باش

اگه دل بستی نمی تونی فراموش کنی گلم!!!‌اون وقت زندگیت نابود میشه!
پس یا دل نبند یا اگه دل می بندی تا آخر خط برو!!!‌اگه یه موقع دلت شکست و بی خیال عشق و عاشقی شدی.....دیگه به حرف دلت گوش نده!!!‌ دیگه اون دل دل نمی شه خوشگله!
دلی که شکسته حتی اگه باز هم عاشق بشه....عشقش مفت نمیارزه!!!

شاد باشی گلم
مراقب دل نازت باش

دل اگر رفت شب کاش دعایی بکنیم

ظریفه جمعه 13 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:49 ب.ظ

دوست جون کجاست؟ کم پیداست. نکنه مرده؟؟؟؟؟؟آخ جووووووووننننننمممممممممممممممممممممممم(این نشون میده که من چقدر عاشق دوست جون هستم) البته به نظر من یکی از راههای ابراز علاقه همین اذیت کردنه(اوه اوه فکر نکنین سادیسمیما) من کلا خوشم میاد راههای جدیدو کشف کنم.
راستی اون عکسه که اتفاقا فمینیستی بود!!!!رویا خانم

ظریفه جمعه 13 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:57 ب.ظ

بابا من منظورم فاز امتحان کارشناسی ارشد بود.چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید!!!!! بابا رویا خوبی تو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ نگرانت شدما

ظریفه جمعه 13 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:02 ب.ظ

یه چیزایی عزیزم واست اف گذاشتم.بخوون. بهم جواب بدیا.منتظرم.

خوندم!!!!‌ااون هم چند بار!!!!‌نه مطمئن باش نمی گم فضولی!!!‌تو یه دوست خوبی اونم خیلی خوب با این همه تفاوتها که ذاتا با هم داریم می دونم که می خوای الآن بهم کمک کنی!
اما قربون شکل ماهت بشم تو که میدونی!!!!! از دل من هم با خبری!!!‌عین اون فال قهوه که اون پایین میبینی واسه همه آشکاره!!!
بهت زنگ می زنم زود زود

ممنونم برای همه ی نگرانیهات

کرگدنه.... شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:55 ق.ظ

ظریفه جون....رویا جون....
برام دعا کنین
ایشاللا براتون خوش خبر باشم...
تو وبلاگم همه رو دعوت میکنم...
نامردا شوخی میگیرنش...
میخواین من و سمیه جونمو بپیچونینو نیاین؟
۵ شنبه دیگه میریم خونشون....

آخ جونم عروسی
ایشالله خوشبخت بشین
من امروز رفتم وبلاگ سمیه اما اون جا خبری نبود من هم حرفی نزدم!
من منتظر ۵ شنبه ام
آخ جونمی شیرینییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

شاد یاشین دو تاتون
مراقب دلاتون هم باشین
اما بدونین راه سختی در پیش خواهین داشت

من! کمی خسته... شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:16 ق.ظ

دیگه دوست ندارم واست حتی سه نقطه بذارم حتی...
چقدر سخت است نگاه نکردن.... دیوانه ات می کند!

چی شده!!!!‌تو دیگه چرا خسته ای؟!
یعنی تو هم داری دیوونه میشی!
می خواهم به جای کروکدیل یه تیمارستان بزنم!!!

واسه خودم یه اتاق اختصاصی سفارش دادم دور تا دورش طوطی سخن گو که حرفهام و گوش بدن و فقط بگن چشم!!!!

کاش می شد چند روزی دور شیم از این دنیا
بریم یه جا که بشه خستگی ها رو گذاشت زمین!
...

تعجب نکن ساعت ۲ خوب ادم هرچی می نویسه که توی هشیاری نیست!!!

ایشالله خستگشت از تنت بره بیرون!!!‌جسمی رو نمی گم...روحی رو می گم!!!!

یک رهگذر شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:09 ق.ظ http://yekrahgozar.parsiblog.com/

سلام
اولا ممنون از لطف تون
بعد هم گفتم که اصلا مهم نیست!

---------------
امیدوارم از کارآموزی خاطرات خوبی داشته باشی!

راستی !
دیگه دوران دفتر خاطرات نوشتن به سر اومده. منم قدیما تو دفتر می نوشتم ولی الان میشه یه جاهایی تو اینترنت نوشت که فقط خودت بدونی و خودت!
موفق باشی

ممنونم.
من هم دیگه دفتر خاطرات نمی نویسم! یعنی می نویسم هر از گاهی
از همین وبلاگها که گفتین داریم فط و فراوون;-)

راستی نگفتین اون اسم که زیر نوشته خودتون نوشتین اسم خودتونه یا اسم شخصی که اونو نوشته؟!

موفق باشید

ساحل کوچولو شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 04:08 ب.ظ http://www.ghamm.mihanblog.com

سلام رویا جون
شعر قشنگی بود عجب شعرایی با خودت زیر لب میخونی.
من ؟آپ کردم منتظرت هستم.

علی شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 04:20 ب.ظ

سلام
۱- خیلی نا مردی ما رو به نظر فروختی
۲- قالب نو مبارک
۳- امکانات نداریم طی یکی دو روزه آپ می کنیم

شما رو به نظر فروختم یعنی چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ممنونم
امکانات؟!
واسه آپ فقط یه دل لازمه واسه گفتن!
-------------------------
تازه فهمیدم جریان چیه!‌اومدم وبلاگت هرچی هست زیر سر مهندس ..... است. باشه!

شهرام شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 07:54 ب.ظ

سلام..
خسته نباشی جوون ...
حسابی سرت شلوغ شده ...
بی جنبه نباشی ما رو فراموش کنی ..
ماشالله خاطر خواه زیاد داری ....
تا کور شود چشم حسود ..
موفق باشی ...

ممنون بابا بزرگ!!!!
راستی قبول کردی حرفم رو برای علامت تعجب گذاشتن جلوی اسم وبلاگت؟!

بقیه اش رو میام تو وبلاگ خودت می گم;-)

محمد ـ اچ شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 07:58 ب.ظ

آخه یکی به من بگه من چی کار کردم؟؟؟؟؟ حداقل بدونم...

چی شده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

محمدومرضیه شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:51 ب.ظ http://msky22.blogsky.com

سلااااااااااام رویای عزیزمممم و ظریفه عزیز(بوسسس)
خیلی شعر قشنگی بود...عین واقعیته...بعضی دلها انقدر سنگیه که حد نداره...
نتیجه ی کنکور هم هیچییییییی...انقدر حالم گرفته شد...البته تو وبلاگمون در موردش بیشتر نوشتم...(گریههههههه)

ممنونم گلم

علی شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:00 ب.ظ http://gavareh.parsiblog.com

سلام
از دیشب تا حالا کلی به فکر افتادم که باید یه اصلاحات اساسی شخصیتی رو آغاز کنم تا دیگران یه کمی اسودگی رو مزه مزه کنن
والا....
یا حق

ولی شخصیت تو فقط به خودت ربط داره نه به بقیه!
هر جور دوست داری زندگی کن

فقط یه جوری زندگی کن که از زندگیت لذت ببری
موفق باشی

علی شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:10 ب.ظ http://gavareh.parsiblog.com

قول می دهم!
به نقطه ای نامعلوم که خیره می شوی،
تمام ش ستاره های آسمان
بر سرم شهاب می شوند!
بیا لحظه ای به طعم ِ شیر ِ مادرانمان بیندیشیم!
به سر براهی ِ سایه های همسایه!
به کوچ ِ کبوتر،
به فشفشه های خاموش،
به ونگ ونگ ِ نخست و بنگ بنگ ِ آخرین...
هر دو سوی ِ چوب ِ زندگی خیس ِ گریه است!
فرقی میان زادن ِ نوزاد و پاره کردن ِ پیله و رسیدن سیبها نیست!
کسی صدای پروان ها را نمی شنود،
وقتی با سوزن ِ ته گرد
به صلیبشان می کشند!
کسی گریه درخت را
به وقت ِ چیدن ِ سیبهایش نمی بیند!
ولی یک روز،
یک روز ِ خدا
چشمها بیدار و گوشها شنوا می شوند،
هیچ دستی برای شکار پروانه ها تور نمی بافد،
سیبهای رسیده از درخت می افتند
و تو دیگر،
به آن نقطه تار ِ نامعلوم،
خیره نمی شوی

محمد شیخانی یکشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:54 ق.ظ

دست شما درد نکنه
داشتیم م م م م م م م
مگه من چیکار کردم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خوب چنان واسه دوستتون کامنت گذاشته بودین که .......
موفق باشید

نگین یکشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 02:51 ب.ظ http://zendegiyedobare.parsiblog.com

سلام خانوم خانوما.کلی کامنت گذاشتم ولی حالا میبینم نیست.کلی شکایت از کامنت دونیت کرده بودم که چهع قدر ناز می کنه تا باز بشه .(چشمک)

جداْ کامنت گذاشته بودی قبلاْ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مرسی گلم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد