حیات خلوت کروکدیل سوم

وبلاگی که همیشه درمورد همه چی میشه توش نوشت اما جدیدا هدفدار

حیات خلوت کروکدیل سوم

وبلاگی که همیشه درمورد همه چی میشه توش نوشت اما جدیدا هدفدار

هرکسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود!‌صحنه پیوسته به جاست!!!!

 

سلام به همه ی دوستای خوبم

باید اعتراف کنم گذروندن بعضی از این روزهای تلخ رو با نوشتن وبلاگم آسانتر می کنم.

خیلی خوشحالم که میبینم نظرات خوبتون همیشه راهنمای کارهام بوده. گاهی حتی بهتر از قرص آرام بخش بوده.

امیدوارم همیشه همه­تون موفق باشید

 

 

 

امروز صبح یه چیزی نوشتم برای آپ کردن اما چون دیدم شاید اینطوری برداشت بشه که می خواهم با حرفهام کسی رو محکوم کنم، ننوشتم! باشه بعد می نویسم یه موقع که آبها از آسیاب افتاد!

 

"نوشتنم برای نمردن است ،وگرنه روزهاست چتر خسته سکوت را هم بسته ام.اما بگذار بنویسم چند فانوس روشن از آسمان برایت آورده ام با چند خواب که تعبیر نشد تا بگذاری ته چمدان رفتن ات.دعای خیرم را روی لباس هایت بگذار تا عطرش نرود.
تنهایی پر هیاهو را من برمیدارم و از روزهای با هم بودنمان به تو خرده ریز خاطره های دور را می دهم تا فراموش کردنشان کار سختی نباشد.
صبر کن !...چمدانت را نبند...اندکی نگاه ترک خرده و صدای ابریم را هم در دستمالی سپید گذاشته ام ، بگذار در چمدانت و هر جا در چشم باد بلاتکلیفی دیدی ، دستمال را به دست باد بده و بگذار به هر سو که می خواهد بوزد.
کفش های سرنوشتت را به پا کن.من کنار در ایستاده ام.برایت پیاله ی آب در سینی آماده کرده ام که برگ هی سبز نارنج را غرق کند ، کنارش دفترچه خوانده نشده ام را گذاشته ام که انباری ست برای کلمه ها: سلام...دوستت...تنها...فردا...شهر...دلتنگ...خداحافظ...سبز...بهار...سرد...خواب...
بیا از زیر سینی رد شو و رو به رفتن هی ناپیدا برو ، جاده ، همان جاده ی ست که هیچ گاه بازگشتی ندارد...
...
من همین جا منتظرت می مانم"

 

 

 تولدت مبارک

برای یکی از بهترین دوستام و رفیق اون شب های تنهاییم:

 

"واسه من جشن تولد یه بهونه بود همیشه،

که توی وبلاگم بنویسم دلم از تو دور نمیشه"

 

 

گلکم تولدت مبارک

 

 

تاحالا فقط یه بار تولد توی وبلاگ تبریک گفته بودم، اون هم تولد ظریفه جونم بود! ولی دیدم شاید جواب بعضی از محبت هات رو بتونم با نوشتن همین یه تبریک کوچولو بگم.

 

می دونی گلم، خیلی­ها برای آدم دوست هستند اما تو سختی­ها و تنهایی­هاست که آدم می­فهمه می تونه بهشون تکیه کنه!

این روزها هر روزش برام سخت و غیر قابل تحمله، اما اگه همراهی تو و  ... نبود مطمئنناً "رویا" فقط به رویاها می پیوست!

 

تنها چیزی که برای هدیه دادن دارم، آرزوی روزهای خوب و پر نشاط برای توئه و یه قلب که همیشه دوست داره خوشبختی و شادیت رو ببینه.

 

دوستت دارم یه عالمه

 

 

 

 

امیدوارم زندگی به کامتون باشه

 

و زندگی هر لحظه بهتون لبخند بزنه، اگه دیدید اخم کرده، بدونین خودتون دارین بد جور نگاش می کنین، نگاهتون رو به زندگی تغییر بدین!

 

لحظات به کام

 

شاد باشین

 

 

 

مثل همیشه دعام کنید هم منو و هم مهربونی که از دستش دادم

 

رویا

نظرات 23 + ارسال نظر
رویا دوشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:12 ب.ظ

تولدت مبارک

محمد رضا دوشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:31 ب.ظ http://mamadrezaa.blogfa.com

تولدش مبارک.یا علی

مسافر سرنوشت سه‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:09 ق.ظ

بذار همونطور که رویا خطابت کرده؛ صدات کنم
گلک رویا تولدت مبارک.
ازت خیلی ممنونم که توی این روزهای سخت رویا رو تنها نذاشتی. کاش من هم یکی مثل تو داشتم. کاش همه آدما یه دوست داشتن مثل تو برای رویا.
تنها چیزی که می تونم برای تشکر بگم اینه که امیدوارم هم تو و هم رویا خوشبخت و همیشه شاد باشین.

مرسی بابت تبریکت
امیدوارم یکی هم بتونه تو این سختی ها کمکت کنه .
جدا اگه کمکم اینا نبود رویا بی رویا!!!!!
مراقب دوست گل من هم باش ;-) :-*

لیلای قاصدک سه‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 06:05 ق.ظ

سلام
تولدش مبارک!

دوست جونت سه‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:06 ق.ظ

سلام.ااااا(یه کسره زیرشون دارن)!!!من که بهش نمی گم تولدت مبارک.میگم انشالله تولدت به مبارکی پارسال باشه...همونقدر با ارزش و دوست داشتنی...چون می دونی کاری که کردی و می کنی (مثلا برای دوست جونم یا من یا...) اگر با ارزش تر از عزیزترین هدیه تولد پارسالت نباشه کمتر نیست!!!
ولی کاش یه کمم برای من...میدونی که چه قدر!!!حسودم!!
ولی من که می دونم چه قدر دوستم داری!!!فقط چون من وبلاگ ندارم هیشکی نمی فهمه!!!!مگه نه!
حالا دوست جون:دوست دارم.اتفاقا این دفعه حرفم دارم اما می مونه واسه بعد...

وای عجب حرفی زدی خانوم خانوما.کاش من هم چنین دعایی می کردم. البته مطمئنم خدا می تونه جواب محبت های شما رو بده!
ایشالله هر دوتون (البته با من ;-)) بریم یه جای خوب که غیر خدا هیچ کی نباشه.

منتظر حرفهای خوبت هم هستم


تازشم اسم تو هم هست( نقطه چین ها رو دقت کن) فقط واسه یه چیز ننوشتم اسمتو که بهت می گم!

ظریفه سه‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:41 ق.ظ

من از روی حسادت باید بفهمم تولد کیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
الان از فوضولی می تترکم.بووووووووووووووووووووووم
ولی حالا هرکیه چون رویاجونم میگه مبارکه منم میگم تولدت مبارک

ای ظریفه ی....تابلوئه بابا!!!!
یه کم نگاه کن

ظریفه سه‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:43 ق.ظ

راستی من همیشه از این جمله خوشم میومده:هرکسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود!‌صحنه پیوسته به جاست!!!!
کاش همه به این جمله فکر میکردن!!!!!!!!
ولی اثر بعضی نغمه ها همیشه میمونه تا آخر دنیا مثل یه نویسنده توووووووووووووپ

ظریفه سه‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:44 ق.ظ

به این دوست جون بگو فضای وبلاگ مارو اشغال نکنه(آخر نامردیما)

[ بدون نام ] سه‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 06:17 ب.ظ

به عزم توبه سحر گفتم استخاره کنم
بهار توبه شکن می رسد چه چاره کنم
سخن درست بگویم نمی توانم دید
که می خورند حریفان و من نظاره کنم

جداْ جواب استخاره این اومد؟؟؟؟؟
چی بگم!!!!!
کاش می تونستم اینجا همه چیز رو بگم!!!!

خاله بچه ها سه‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 07:42 ب.ظ

خوش به حال این دوست شما با این دوستهای خوبش!!! تولدش مبارک. راستی ظریفه خودم دیدم چند روز قبل زودتر از همه تولدش رو تبریک گفتی!!! حالا داری از فضولی میترکی؟! عزیزم فکر کن!!!

تو دیگه کی هستی؟؟!!!! ;-)

دوست جونت سه‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:47 ب.ظ

و کسی بر در زد.من به او گفتم کیست؟ او به من گفت خزان
من گشودم در را و خزانی در کار نبود.
من بهاری دیدم که به اندازه یک حادثه فرصت می خواست و
به اندازه یک خواب بلوری مهلت
و به اندازه یک فصل صبوری یک کوچ پرستو طاقت
گاه چندین باران بیداری یک کوه پر از برف امید
و به اندازه یک دشت پر از گل رویا.
سبز می بینم من چشم سبزی دارم و نگاه سبزی و دل سبزی نیز
و گمان سرسبزتری
من صدای پایی را کنون می شنوم که به در خواهد کوفت و به من می گوید:
آی بگشای بهار !!!!
..........................................
ظریفه جون من که گفتم دوستت دارم اما اگه تو بخوای...باشه دیگه فضا اشغال نمی کنم.این یکی هم از کامنت قبلی مونده بود گفته بودم که باشه واسه بعد... اما اگه امثال من واستون کامنت نذارن که...

دوست جون فکر کنم همه حرفام واست تو شعر بود...جز اینکه دوباره بگم:انشالله خدا خوبایی رو که بهمون داده تا اخر دنیا خندون حفظشون کنه...
راستی به اون خاله بچه ها بگو امروز آشمو هم زدم ته نگیره!

ظریفه سه‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:07 ب.ظ

تویی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!...
حیف که قراره اسمتو نگم وگرنه ....
حالا
نازی بعضیا که ضدحال خوردن.

ظریفه سه‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:09 ب.ظ

راستی خاله بچه ها این دوست جون به من چاخان کرد در مورد درسایی که باید ارائه شه منم عصبانی شدم.بعدا فهمیدم اشتباه کرده.شرمنده.عذر می خوام.....
بووووووووووووس واسه خاله بچه ها

ظریفه سه‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:00 ب.ظ

کوه خوش گذشت؟؟؟؟

خاله بچه ها سه‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:28 ب.ظ

دوست جون و ظریفه صلوات بفرستین تمومش کنین.خوبیت نداره.مردم چی میگن؟!!!

جبران خلیل جبران سه‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:30 ب.ظ

به روزگار شیرین رفاقت، سفره ی خنده بگسترید و نان شادی قسمت کنید. به شبنم این بهانه های کوچک است که در دل، سپیده می دمد و جان تازه می شود.
و چنان کنید که امروز، گذشته را به آغوش خاطره در برکشد و آینده را به گرمای اشتیاق.

سوم مردادی خوشبخت سه‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:35 ب.ظ

نمیدونم چطور از شما دوستای خوبم تشکر کنم. رویای عزیزم، دوست جونم ظریفه و مسافر سرنوشت خودم رو لایق این همه محبت شما نمیدونم.

توحید چهارشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:52 ق.ظ http://thdmc.blogsky.com/

سلام.
زیبا نوشتی.
تولد دوستت مبارک.
مرسی.
چشم.

محمد فائز چهارشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 07:00 ق.ظ http://www.ghayat.persianblog.com

سلام عزیزم
به قول سهراب
چشم ها را باید شست
جور دیگر باید دید

من! چهارشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:24 ق.ظ

سلام گلابی...!!! تولد رفیقت مبارک... تولد تو و رفیقت بت هم خیلی فرق نمی کنه!!! اون بقیه وجود توه تو یه بدن دیگه!!!
راستی قضیه آدامس یادته...
دوست دارم یه بار دیگه بگم...
شیرینی بعضی از ادامسا نباید بره!!! باید فعلا فعلا ها شیرین بمونن...
برو واسه مامانت اینا تعریف کن برین حال کنین که واست سه نقطه نذاشتم!!!
راستی... کادوی توادت هنوز مونده تو گنجه!!! پس ما کی همو ببینیم!!!

[ بدون نام ] چهارشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:46 ق.ظ

Primavera meane BAHAR

ظریفه چهارشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:44 ق.ظ

اللهم صل علی محمد و آل محمد.خاله ببین چه بچه خوبیم ولی این دوست جون........

دوست جون یکشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:50 ق.ظ

اللهم صل علی محمد و ال محمد
سلام ظریفه جون. من که گفتم اگه تو نخوای...
تازه من فقط دو روز نبودم ببین چه علم شنگه ای راه انداختین!!!!!ای بابا...خوب شما که طاقت دوری منو فقط واسه دو روز ندارید خوب یه کمی مواظب حرف زدنتون باشید!!!!!!!
این دفعه رو به خاطر خاله بچه ها و شایدم یه کمی خودت...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد