حیات خلوت کروکدیل سوم

وبلاگی که همیشه درمورد همه چی میشه توش نوشت اما جدیدا هدفدار

حیات خلوت کروکدیل سوم

وبلاگی که همیشه درمورد همه چی میشه توش نوشت اما جدیدا هدفدار

زدیم تو خط بی عنوانی!!!!!!!!!!!!!!!!

 

 

سلام دوستای خوبم، دیدین گفتم تند تند میام....دوباره اومدم....می  خواستم یکی دیگه از شعرهای کاشانی رو بنویسم اما دیدم تنوع هم بد چیزی نیست!(مخصوصاً توی بعضی چیزا،مگه نه دکتر؟!)

داشتم به آرشیو نگاه می کردم دیدم حدوده 2 سال و نیمه کروکدیل دنیا اومده(تصور کنین یه بچه کروکدیل ناز که دو تا سر داره!آخی نازی)...راستش خودم هم نمی دونم چی شد، که شد کروکدیل، اما با اینکه مرتب بعضی از دوستا اصرار دارند که اسمش رو عوض کنیم، دلمون نمیاد...اخه جاش چی بذاریم...دو پروانه؟! دو آهو؟!!...یا نه می خواین از این اسم عشقولانه ها بذاریم.....من و تو با یک رشته! (خوب آخه اونایی که می گن زیر یه سقف،خوب زیر یه سقف زندگی میکنند اما من و ظریفه تنها وجه اشتراکمون رشتمونه!) ... خداییش این کروکدیل از همه خوشگلتره دیگه...تازه کلی جبروت داره...مگه نه؟!...اگه اون اولا رو بخونین می فهمین ما سه تا بودیم یکیمون وسط کار رفت سراغ زندگیش! فکر کنم فهمید وبلاگ نویسی واسه آدم نون و آب نمیشه!(البته چند ماه پیشا دوباره بهش گفتم بیا، گفت شما دو تا ...زدید به وبلاگ با این نوشته هاتون)!!!! اما هنوز من و ظریفه اینو نفهمیدیم...خودمونیما جهالت هم عالمی داره! خوب داشتم می گفتم...تازه اولش اسمهای مستعارمون یه چیزایی بود عجیباً غریبا! من نمی دونم چی شده بود که ما اون اسم ها رو انتخاب کرده بودیم! ...اصلاً اصرار نکنید...نمی گم ...آخه حیثیتیه! تازشم می خواستیم این وبلاگ مرتبط با رشته دانشگاهمون بشه....خوب البته الآن هم خیلی متفاوت نیست...اخه اونم عین خودمون لطیفه...حالا چرا منو می زنید، اِاِاِاِ حرص نخورین....شما ها قلبتون بگیره...کارخونه ها بدبخت میشن(خیالتون راحت شد؟! اینم تحویل!!!) تازه یاد یه ماجرایی هم افتادم.....اون اوایل که هنوز اون اسم ضایعها رو داشتیم یه بار سه تاییمون تو دانشگاه با یه وبلاگ نویس دیگه اشنا شدیم(البته کلاس وبلاگشون یه چیزه دیگه بود، تو مایه های تخصصی) به ما گفته بودند تو جلسات وبلاگ نویسی همه با همون اسمهای مستعارشون خودشون رو معرفی میکنن....ما هم بچه های حرف گوش کن! رفتیم جلو سلام علیک کنیم من گفتم من کروکدیل....هستم،  زهرا گفت من هم کروکدیل...هستم، فکر کنم ظریفه در اون لحظه نبود....طرف خیلی خودشو نگه داشته بود که نخنده... ولی از من به شما نصیحت، به حرف بقیه گوش نکنین...وگرنه مثل ما خودتون، خودتون رو مسخره میکنید....(بسّه زیادی خندیدین،بچگی هم عالمی  داشتاااا)! دیگه جونم براتون بگه..... یه مدت اینجا می نوشتم اما هیچ تعلقی به اینجا نداشتم...مثلا جملاتی که زیبا بود رو ردیف می کردم اما الآن کاملا احساس می کنم وقتی اینجا می نویسم دارم با 20-30 تا از دوستام حرف می زنم...خیلی از حرفها را نمی شه رو در رو گفت....وقتی اینجا می نویسم مطمئنم که می خونند....درسته دوست دارم نظراتشون رو هم بفهمم اما بعضیا این موهبت را از ما دریغ میکنن!  

 

 

حالا ما یه روز اومدیم تخلیه روانی بشیما.....اس ام اس زدن هوووووووولوووووووووووووو(یه بار دیگه بگین لطفاً...تمرکز کنید!)!

 

" روزی که به دنیا میایم در گوشمون اذان میگن، اما وقتی میمیریم برامون نماز می خونن.....چقدر عمرمون کوتاهه!فاصله ی اذان تا نماز....!!!"

 

حالا هی بگین اس ام اس خوبه! همچین وسط کار حالمو گرفت که نگو! ولی این مردم ایران هم چه استعدادی دارنااا...اون موقع که پرزیدنت محبومون (ما می توانیم رو می گم دیگه!!!) به بوش نامه داده بود من هر دقیقه موبایلم سر و صدا میکرد، میفهمیدم دوباره ذوق ایرانی یه چیز جدید ساخته(فکر کنم نصف اقتصاد ایران روی نفت می چرخه نصف دیگه اش رو پول اس ام اسه)! فعلا که رو بورس ترین...علی داییه! امیدوارم علی دایی اومد ایران بخیر بگذره...من کلی دعا کردم سر ِ بازی انگولا یه گل بزنه...واقعاَ نگرانشم...بیچاره تازه ازدواج کرده تو رو خدا به جوونیش رحم کنین....آخرین اس ام اسی که دیدم در موردش این بود: "مردم شریف اردبیل، کلی سند گذاشتن تا علی دایی را از تیم ملی بیارن بیرون!!!"

 

خوب هنوز حرف واسه گفتن زیاده...اما دیگه بسّه ...فکر نکنید خسته شدما،نه، من فکر اکانت شما هستم!

ما میریم تا چهارشنبه، بعد از امتحان نقشه کشی ...از حالا کلی متن گریه دار براتون آماده کردم....پس دوستا به چه درد می خورند...خوب می خواهم همه با هم گریه کنیم دیگه!

 

و

 حرف آخر

 

ما زیر هیچ درختی ننشستیم

هیچ سیبی روی سرمان نیفتاد

ما گوشه ای خلوت

برایمان کافی بود تا

جاذبه را کشف کنیم

 

موفق باشید و شاد

مراقب دلهای مهربونتون باشید

 

رویا