هلیا!
من هرگز نخواستم که از عشق، افسانه ای بیافرینم!
باور کن!
من می خواستم که با دوست داشتن زندگی کنم – کودکانه و ساده.
من از دوست داشتن، فقط لحظه ها را می خواستم.
آن لحظه ای که تو را به نام می نامیدم.
آن لحظه یی که خاکستری گذرای زمین درمیان موج جوشان مه، رطوبتی سحرگاهی داشت.
لحظه ی دست باد بر گیسوان تو
لحظه ی نظارت سر سختانه ی ناظری ناشناس بر گذر سکون
من از دوست داشتن تنها تو را می خواستم.
من برای گریستن نبود که خواندم.
من هرگز نمی خواستم از عشق برجی بیافرینم مه آلود و غمناک با پنجره های مسدود و تاریک.
اما هلیای من تو سرسختانه عشق را نفی کردی! ان را حصار پنداشتی! حیف!
هلیای من!
تو زیستن در لحظه ها را بیاموز!
رجعتی باید هلیای من!
رجعتی دیگر باید
به حریم مهربانی گل های نرم ابریشم
به باد صبح
که بیدار می کند
چه نرم،چه مهربان، چه دوست.
رجعتی باید هلیای من!
به شادمانی پُر شکوه اشیاء
منتظرت خواهم ماند
هر روز بامداد را با " و من یتق الله...." آغاز خواهم کرد!!
رویا
*** خیلی برامون دعا کنید
تو نخواستی اما بدان که عشق افسانه ای بیش نیست
باور کن!
زندگی بازیست؛ اما نه سهل و کودکانه!
زندگی یک لحظه نیست؛ عمریست
تو از عشق آنرا می دیدی که دوست داشتی
... عشق آن بود که دوست نداشتی
برج مه آلود و غمناک با دربی مزین و آراسته
رجعت را چه سود که پایان راه نه حریم مهربانی گلهاست
نه باد صبح و نه شادمانی پرشکوه اشیاء
کاش می فهمیدی
کاش می فهمیدیم
کاش جور دیگر بود
درود بر تو در بامدادان با ندای و من یتق الله...
درو د بر تو در نیمروز که خدای تورا به پاس شکرگذاریت از بلا می رهاند و روزی می دهد
و درود بر تو در شامگاهان که توکل بر او تو را کافیست.
سلام به روی گل شما رویا خانم . من ترجمه آنچه که به برادر و برادرزاده عزیزم به ترکی آذربایجانی نوشته ام ، برای شما هم نوشتم . در همان پیامگذار کریم و میترای عزیز.
سلامت و موفق باشید .
فوق العاده بود.راس میگی با عشق باید رنگین زیست.نه سیاه.بعضی ها عشق را سکون میدانند.اما خدا یقینا ما را با عشق آفرید.وگر نه آدم نبودیم!
یا علی.
حیف که گفتی ..! رو نذارم... برا همین نمی ذارم!
سلام
خواستم عاشق باشم و همه را دوست بدارم و عشق را از روزنه های برگهای درختان به ریشه های خشکیده آنها برسانم اما غافل از اینکه معنی دوست داشتن را نمی دانم
خیلی زیبا و هنرمندانه نوشتین
برایتان آرزوی موفقیت دارم
ممنون که به ما سر زدین
موفق باشین
در پناه حق
سلام...
فکر کردم وقتی میام بخونم نفر اول باشم که نظر می دم..
اما نشد...
سلام رها جان هم عکس زیابی بود هم آهنگ زیابیی بود هم متن زیبایی بود خلاصه یک کلام زیبا بود موفق باشی
سلام
ممنونم که منتظری تا یه در به در آپ کنه
ولی الان اصلا حال ندارم
آخه دلم گرفته
بیا ببین حال داداشت چطوره
یادم رفت
آدم یه وقتا دنبال عشقشه
یه وقتایی دنبال دلش
اما برای رسیدن به این چیزا باید از بعضی از چیزا دست بکشه
الهی
چگونه زیستن را به من بیاموز . چگونه مردن را خود خواهم آموخت .
هلیای من
عشق یعنی اینکه ما باور کنیم یک دل دیگر ارادتمند ماست
یا حق
سلام دوست من.به روزم و منتظر حضور سبزت.