حیات خلوت کروکدیل سوم

وبلاگی که همیشه درمورد همه چی میشه توش نوشت اما جدیدا هدفدار

حیات خلوت کروکدیل سوم

وبلاگی که همیشه درمورد همه چی میشه توش نوشت اما جدیدا هدفدار

نور ...



من ممکن است نتوانم این تاریکی را از بین ببرم،
ولی با همین روشنایی کوچک  فرق ظلمت و نور و حق و باطل را نشان می دهم
و کسی که به دنبال نور است، این نور هر چقدر هم کوچک باشد، در قلب او بزرگ خواهد بود.

بر گرفته از کتاب نیمه ی پنهان ماه 1


پ.ن. عذر خواهی بابت نبودن هام.... یا شاید هم بودن های کمرنگم و ...
اگر به خانه ی من میایی ای مهربان برایم نور بیاور و یک دریچه که از ان به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم!

پ.ن. موسسه فرهنگی موعود برگزار می کند
سلسله نشست ها با موضوع
فرهنگ مهدویت
شانزدهمین نشست مهدوی با موضوع جوانان و فرهنگ انتظار با سخنرانی
حجت الاسلام پناهیان
مکان : خیابان حجاب٬ سالن حجاب٬ کانون پرورش فکری
زمان : ۵ شنبه ۲۶/۱۱/۸۵ ساعت ۳ - ۵ عصر

نظرات 26 + ارسال نظر
دانشناپذیر شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 04:41 ب.ظ

کروکدیل ها به دنبال نور ...
برنامه امشب سینماهای تهران ...
نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین اشک تمساح ...
حتما به دیدن این فیلم بشتابید ...
ارادت

سلام جناب دانشناپذیر...
خیلی بدجنسید شما.... اینقدر خیلی که ...
اشکال نداره...ما هم خدایی داریم
اشک تمساح ریخت نهم عالمی داره...ما خوشیم با همینها...

ارادتمند...

یه خردادی غیر قابل تحمل شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 04:48 ب.ظ

سلام
وووووووووووووو
خوبی یا بهتری؟
تو این کتاب های نیمه پنهان ماه اینقدر حرفای قشنگ و راه گشا هست که وقتی می خونم افسرده میشم.جدی میگم.
دنیای من کجا و دنیای آدم خوبا کجا.بازم جدی میگم.
خیلی حرفا خیلی حرفه.
خیلی حرف هست که نمیشه زد.
اصلا هیچی
ما بریم ببینیم می تونیم یه نور کوچیک بسازیم برا این قلبمون یا نچ.
دعا
همن

سلام...(خب به جا نیاوردم...:(( )
ولی تیپ نوشتنت خیلیییییییییییییی آشناست...
آره اینقدر نازه آدم کم کم افسرده میشه!خیلی خوبند...خوش به حالشون...
یه نور کوچیک...بودنش هست باید پیداش کنی...
به من هم خبرش رو بده...

یه خردادی غیر قابل تحمل شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 04:51 ب.ظ

اقا قبول نیست
ما می خواستیم اول شیم
یه خردادیه غیر قابل تحمل دیگه قبل از ما کامنت گذاشته(اشک تمساح)
اصلاحیه کلمه اخر کامنت قبلی:همین
راستی نمیشه اینجا کلمات و کشیده نوشت
why?

چـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرا نمیشه کشیده ننوشت؟
یه خردادیه غیر قابل تحمل دیگه؟! بهه نظر من که خردادیا همشون عالین...مثل من!;-)
خوبی؟

حدیث دوست شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 05:08 ب.ظ http://shl43.persianblog.com



گر در طلب گوهر کانی...کانی
گردر هوس لقمهءنانی...نانی
این نکتهءرمز اگر بدانی...دانی
هرچیز که در جستن آنی...آنی


آخیییییییییییییییییییییییی
چقدر ناز
سلام مامانی زهرا خانومی....خوبین شما؟
خوشحالم می کنید میاید و کامنت میذارید اونم این کامنتها رو...
ممنونممممممم

آناهیتا شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 06:27 ب.ظ http://barayeh-to.persianblog.com

سلام....خوبی بانو...رفیق روزهای ابری و آفتابی؟به وبلاگم سر زدی؟کجایی؟نگرانتم و دلتنگ...مراقب باش...همون روشنایی کافیه...زیادش کن...نورتو ار کسی نگیر...

سلام
ممنونم
تو خوبی خانومم؟
البته خوب که هستی...چون یک روز پیشم بودی!
چشم..
شما هم پیدا کردی خبر بده...
یا علی

دوست جونت شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 11:38 ب.ظ

دوست داشتم بگم ای ووووللللللل دوست جونم !!!!!!!یاد گرفتی مختصر و مفید بنویسی و البته عمومی!!!!!!!!!
اما حیف که می ترسم شریک جرمت شم و داغ کباب به دلم بمونه!!!!:-)
البته چون حتما بعد از کباب این نظرو می خونی : با همون جمله اولم حال کن....
راستی هنوز یادتون می مونه جواب سلام منو به اونایی که سلام می کنن برسونید....
البته اگه اونایی که ... هستن و ول کن نیستن وقت و حوصله ای واست بذارن که یاد چیزایی باشی که واست ارزش داشتن واهمیت و البته می دونم هنوزم همین جوری هستن....

داغ کباب...نمیری تو!...دستم بهت برسه...
چشم جواب سلامتون رو هم می رسونم...امری فرمایشی؟

.... (چی بگم؟!)
مرسی گلم...
لوبیا پلو یادت نره.... آبعلی:))

دوست جون شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 11:44 ب.ظ

تو رو جونه دوست جونت بد برداشت نکن....سعی کن اونیو بفهمی که دلم گفت!!!!!!!
دوستت دارم دوست جونم.

می فهممم...درکت می کنم...همیشه خوبی و مهربون...راستی رچم سفید بالا رفته

معصومه یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 08:48 ق.ظ

سلام
اومدم نظر بذارم که این آناهیتا انقدر به من نگه آنتی وب!!
آخه ما کلا که با ترقی ملت مخالف نیستیم که! رنج ها برده ایم در این راه!!!
تازشم شاعر می گه(قدیما می گفت):
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند...

به به به ...سلام به روی ماهت...
ای جــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــان...چون در یمنی چو با منی...
فقط قدیما می گفت خانوم خانوما؟! الآن هم همینو میگه...تازه لذت بخش تر...
یا علی

یه مردادی قابل تحمل! یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 08:52 ق.ظ

راستی من هر چی فکر می کنم نمی فهمم این خردادیه کیه!!! به داداش مهدیت هم اصلا نمی خوره!!اما نگران نباش یه حدس هایی می زنم. به زودی خبرت می کنم.
عامل اجرایی سرویس امنیتی و ضد خرابکاری من و داداش!!!

مردادی قابل تحمل...مطمئنی؟ به نظر من مردادی جیگر... مردادی مهربون..مردادی...
حدشت که غلط بود...اما من فهمیدم....جون تو لذت بخش بود فهمیدنش...حالا بهت می گم!
ای عامل اجرایی ای هلو...اییییییییییییییییی....

یه شهریوری بی نظیر یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 12:26 ب.ظ

کلک نگفتی اپ می کنی رویاا
جالب بود

من کم کم باید طالع بینی باز کنم دیگه....
خوبی تو؟درسا خوبن؟
رو کم کنی آپ کردم اونم کوتاه...

یه شهریوری بی نظیر یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 12:27 ب.ظ

راستی عنوان انتخابیت واسه این نوشته به نظر من مناسب نیست!!!!!!!!
سوختن؟؟؟؟/
ظریفه

آره موافقم...
باید میذاشتم ...به دنبال نور...
موافقی؟

محمد اچ یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 05:16 ب.ظ

سلام...
خوبید..
پاسخ به نظر می دادین خیلی خوب بودا...!

سلام...
چون چند روز یه بار میام نمی رسیدم تایید کنم...
باید ببخشید...نگو بی معرفتم و کم پیدا...اصلاً‌نمی رسم...
درپناهش...

زهرا یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 06:00 ب.ظ

سلام(یه فروردینی )
چه طوری ؟
نشد امروز همدیگه رو پیدا کنیم حیف شد!
راستی مناسک عبادی سیاسیتون قبول باشه.

سلام یه فروردینیه ماه و ناز و خوب و ... (بقیه اش رو بگم ...بد میشه)
خوبم...تو خوبی؟
آره...ما زیاد هم بودیم...۹ نفر!!!!
نمیری تو...ممنونم
شما رو همون دو ساعت مانور بده...باشه؟

ظرف عشق یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 09:57 ب.ظ http://zarfeshgh.blogfa.com

سلام.
گاهی پیدا کردن همین نور هم خیلی کار ساده ای نیست.
یعنی آدما باید خودشون بخوان که نوری باشه.
قدیما میگفتن چشمه باید خودش بجوشه و نمیشه هی بری با سطل آب بیاری توش بریزی.
بعضی وقتها آدما میخوان چشمشون رو ببندن.
اونوقته که نمیشه کاری کرد.
من با مطلبی سیاسی- انتقادی آپ شدم.
منتظر شما هستم.
التماس دعا.
یا علی./

سلام
گاهی نه...به نظرم برای پیدا کردنش باید خیلی زحمت کشید...

من یه انتقاد به شما دارم.... به نظر من آدم باید آرووم بره و پیوسته....تند بری مثل فواره بالا٬ تند هم می خوری زمین....
ممنون که اومدی
در پناه حق

دبیر خانه همایش خیمه شیشه ای یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 09:58 ب.ظ http://www.kheime.info

با سلام احترام خدمت شما وبلاگنویس محترم به استحضار میرساند که ،
سروش رسانه و هیئت بلاگ برگزار میکنند:
اولین همایش تقدیر از تولید کنندگان محتوای دینی و انقلابی در اینترنت ( بررسی راه هاای توسعه و گسترش تولید محتوای دینی در اینترنت )
از شما وبلاگ نویس عزیز دعوت میگردد تا با شرکت در همایش و همچنین شرکت در بخش انتخاب وبلاگ های برتر به برگزاری هر چه پربار تر این همایش که گامی است در جهت رشد همه جانبه وبلاگنویسی ، یاری نمائید.
باتشکر .
دبیر خانه ی همایش.
در پناه حق./
[گل]

سلام
ممنون از اطلاع رسانیتون...
اون ورا میایم ان شالله
یا علی

یه خردادی غیر قابل تحمل دوشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 12:35 ب.ظ

سلام
خوفی یا بیتری؟
چه خبر شده اینجـــــــــــــــــــــــا؟
چه می کنه این خردایه غیر قابل تحمل؟!
عمرنات فهمیده باشی من کی یم؟
اگه فهمیدی یه خبری چیزی،یه وقت بیخودی به کسی مشکوک نشینهــــــــــــــــــــــــــا.من وجدانم عذاب می کشه اون وقت.
راستی فکر کنم دانشناپذیر یه خردادیه غیر قابل تحمل دیگه باشه(نیشخند و قهقهه با هم)
خودتم که می دونستم خردادی هستی،برا همین اسممو یه چی گذاشتم که دیوار بشنفه.(چشمک)
تازشم مگه من گفتم خردادیا چی ین؟در مورد اینکه خردادیا عالین شک ندارم.
باقی یقای عمرتان
راستی اگه اینجا کامنت خصوصی داشت این شلکی نمیشد.
اوهوم
بای

سلام...
کامنت خصوصی نداره اما ایمیل که هست...
خوشحال میشم اگه می خواهید چیزی بگید بااسم خودتون بگید... دوست ندارم ذهنم مشغول این بشه که کیه و چیه و ...
و ببخشید از دوست عزیزی که فکر کردم این شوخی کار اونه.... البته ناراحت اصلاْ ‌نشدم ... شوخیه دیگه...
در پناهش

محمد شیخانی دوشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 04:03 ب.ظ http://www.learnpc.blogfa.com

سلام
اونوقت به من می گین بی معرفت و ...
من که هر چند وقت یه بار به شما سر می زنم اما این شما هستید که ما ها رو ( قدیمی ها ) را فراموش کردید .
بازم معرفت من .
منتظر حضور سبز شما دوستان عزیز در وب آموزش کامپیوتر و اخبار هستم .
به امید موفقیت روز افزون در تمامی مراحل زندگی .

سلام
من که از اول گفتم اخر هر چی بی معرفتم....
راست میگین
قبول دارم...
ان شالله اون ورا هم میایم...
شما هم وفق باشید و زندگیتون مملو از لحظه های شاد...

شهرام دوشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 09:23 ب.ظ

تو به کورسویی قانعی یا به دنبال نور افکنی ...به روزنه ای برای دیدن قانعی یا به دنبال پنجره ای ...

کدوم یکیش ایا ؟

یه کور سو که منو به یه منبع حقیق وصل کنه...
این لرزشهای کوچولو بدرد نمی خوره...دلم یه زلزله ی ۱۰ ریشتری می خواهد...
یه زلزله که منو با خودش ببره
خسته شدم از این همه لب پرتگاه وایستادن..هر لحظه یکی آدمی میاد و تو رو از اون لب می کشه کنار...اما تو دوباره راهت رو گم می کنی میبینی داری سقوط می کنی...
من می ترسم....
...
راستی سلام

ظریفه سه‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 10:52 ق.ظ

____♥♥♥_____♥♥♥_____ __♥_____♥_♥_____♥___ __♥______♥______♥___ ___♥___Happy___♥____ _____♥_______♥______ _______♥___♥________ _________♥__________ _______♥___♥________ _____♥Valentine♥____ ___♥____Day____♥____ __♥______♥______♥___ __♥_____♥_♥_____♥___ ____♥♥♥_____♥♥♥_____

این جنگولک بازیا چیه دختر...امشاسپندانت مبارک:))
مهم نیست چیه...همین جوری گفتم!‌یه روز واسه ایرانیان ۲۹ بهمن!!!‌
به نظر من که ....
من گل سرخ می خواهم با شکلات و یه عروسک بزرگ اندازه ی خودم...یه خرس نرم سفید....باشه؟یادت نره ها
کی برام می فرستی؟ منتظرما... تو اولین نفری هستی که ولنتاین رو بهم امسال تبریک گفتی;-):))
خیلی باحالی...
:-*

یه خردادی غیر قابل تحمل سه‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 01:50 ب.ظ

شاید ۵ شنبه تو کلاس ببینمت.
گرفتی؟
عصبانی!!!

نگوووووووووووووووووووووووووووووو
یعنی تو ... مگه ۵ شنبه کلاس تشکیل میشه؟
خیلی بد جنسیا!
ببینمت می کشمت...
باعث شدی یکی از بچه ها از دستم ناراحت بشه...اما وقتی دیدمت باید یه سوال تخصصی بپرسم ازت!...
خب عصبانیم کردی دیگه
خوشحالم کردی اومدیا...
هنوز دغدغه خصوصی میگیره ها...اونجا بذار اگه حرفی هست...
شماره موبایلم رو مگه نداری تو دختر؟!
....
خیلی حرفا دارم باهات...فعلاْ

من!!! چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 12:02 ق.ظ

...! مثل همیشه

...!!!‌سلام
خیلی وقته نیستین...خیلی وقته..........
خوبین؟ بچه ها خوبن؟ مدرسه... بیشتر ببینیمتون...

محمد اچ چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 08:20 ب.ظ

چی بگم. تو جواب نظرم توی این پستت نوشتی که نگم بی معرفتی و کم پیدا..!!! . پس نمی گم!...

خب می خوای بگو اگه فکر می کنی راحت تری... اما دست من نیست ... خوبی تو؟

فائزه (قطره) پنج‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 10:47 ق.ظ http://ghatreghatre61.persianblog.com

سلام دوست قدیمی و خوبم... اتفاقا هفته ی پیش رفتم خونه ی یکی از دوستام که گویا توی موسسه ی موعود کار می کنه و سی دی جلسه پیش این کلاس ها که در مورد خانواده ی مهدوی بوده رو داد تا گوش کنم. هنز البته وقت نکردم. این جلسه اش که نه (من اصلا با آقای پناهیان نمی تونم کنار بیام) ولی جلسه ی بعدش شاید اومدم. عزیزمی. دلم برات تنگ شده! :)

سلام فائزه جان... اتفاقا من هم اون رو گوش دادم به نظرم فوق العاده بود...جلسه ی بعدش ۲۳ فروردین ه ! ان شالله ببینمت اونجا...
نمی خوای بنویسی تو؟

آناهیتا جمعه 27 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 02:33 ب.ظ

سلامممم چطوری...؟من می بخشمت زیاد اصرار نکن...خونه ی عروسم

سلام بر آنی جان.. خیلی تو بدی... بذار ببینمت تکلیفم رو باهات یک سره می کنم:))
بله خبر دار شدیم اونجا تشریف دارید باهاتون صحبت هم کردیم! دل سوزی هم کردیم!‌درد و دل (!)‌هم کردیم;-)
خوبه بهت گفتم تقصیر من نبودا...حالا هی خودت رو لوس کن!
چه خبر از sms های خبری؟! حالا واسه من سه سواله میفرستی ... جواب آخری رو هم ندادی!
شب بخیر

خود من جمعه 27 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 10:18 ب.ظ

خیلی فضاش ... شده !!! نور و شمع و .... یاد شمعهای بغل ... می افتم . جالب بوود . می دونی از هر کی پرسیدم واسه چی روشن می کنی نمی دونست چی باید بگه اصلا نمی دونست . یه جور آرامش بود براش . تنها چیزی که به ذهنم رسید این بود که این شمع که نشانه مشخصش نوره می خواد به اونی که اون بالاست بگه کسی که روشنش کرده دیگه امیدی به جز اوون نداره ! راجع بهش نوشتم خوندی که ؟ شمع !!! پست ۲ ...
موفق باشی

فضاش چی شده؟! فضاش طوری نشده... به نظرم ... ولش کن بعداْ‌میام توی وبلاگت می نویسم...
تو خوبی؟ نوته هات یه جوری شده ها؟! پاک میکنی؟ می نوسی؟... بد تر از من!

خود من جمعه 27 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 10:19 ب.ظ

eeeeeeeeeeeeeeeeeee be salamati !!! pas digeh khabari az taeed nist

حالا چرا یهو انگلیسی شد نوشتنت!!!؟؟؟
نه!‌چون وقت نمی کردم بیام تند تند تایید کنم!
این طوری بهتره ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد